فصل 1. موانع شناخت و ادراك حقايق

باب سوم : كيفيت فرود آمدن وحى ، و فرق ميان وحى و الهام
و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا او من وراء حجاب او يرسل رسولا فيوحى باذنه ما يشاء.
(شورى / 51)
((هيچ آدمى را نرسد كه خدا با او سخن گويد مگر به صورت وحى يا از پس ‍ پرده اى يا آنكه رسولى فرستد كه به فرمان او آنچه خواهد وحى كند.))
فصل 1. موانع شناخت و ادراك حقايق
در گذشته به اين مطلب اشاره داشتيم كه تمام حقايق اشياء در لوح محفوظ بلكه در دل فرشتگان مقرب نگاشته شده و از آنجا به عالم وجود بيرون مى آيند. قرآن كريم نيز در چند جا به اين نكته توجه داده است . بنابراين علوم راستين از آن عالم به واسطه قلم عقلى كه در لوح نفوس ما مى نگارد بر دلهاى ما فايض مى گردد، چنانكه مى فرمايد: اولئك كتب فى قلوبهم الايمان (831) ((اينانند كه خداوند ايمان را در دلهاشان نگاشته است )) و نيز فرموده : علم بالقلم ، علم الانسان ما لم يعلم (832) ((خدايى كه به واسطه قلم تعليم داد، آدمى را آنچه نمى دانست بياموخت .))


و دل آدمى اين صلاحيت را دارد كه تمام علوم در آن نقش مى بندد، و بسان آينه اى است كه آماده است تا حقيقت حق در همه امور از لوح محفوظ در آن تجلى يابد. و اينكه از برخى علوم تهى است به چند دليل است : يا به دليلى نقصانى است كه در ذات خود دارد مانند دل كودك ؛ و اين نقصان شبيه نقصان صورت آينه است ، همچون جوهر آهن پيش از آنكه صيقلى داده شود.
و يا به دليل كثرت گناهان و پليديهايى است كه بر آن متراكم شده و ناشى از كثرت شهواتى است كه مانع صفا و جلاى دل مى گردد، و اين مانند كدورت و آلودگى و زنگ زدگى آينه است .
و يا به دليل بى توجهى و روگردانى از جهت تحقيق مطلوب است كه از توجه كامل و مصروف داشتن تمام همت خويش به تهيه اسباب زندگى و يا از پرداختن به همه اعمال و طاعات بدنى كه مانع از تامل در حضرت ربوبى و حقايق خفيه الهى است ناشى مى شود، از اين رو چيزى جز آنچه درباره آن مى انديشد براى وى منكشف نمى گردد، و اين دل شبيه آينه اى است كه آن را برگردانده و در مقابل صورت قرار نداده باشند.
و يا به دليل وجود حجابى است كه ميان او و مطلوبش فاصله افكنده است مانند اعتقاداتى كه از كودكى از روى تقليد و خوش گمانى پذيرفته است ، چرا كه چنين چيزى ميان او و حقايق حق فاصله مى شود و مانع مى گردد تا خلاف آنچه سابقا از روى تقليد دريافته است در دلش منكشف گردد، و اين بسان پرده اى است كه آن را ميان آينه و صورتى كه مى خواهند ببينند افكنده باشند.
و يا به دليل ندانستن جهتى است كه در آنجا مى توان به مطلوب دست يافت . زيرا براى طالب علم ممكن نيست كه به مطلوب خود دست يابد جز با يادآورى علومى كه متناسب با مطلوبش باشد به گونه اى كه هرگاه آنها را يادآورد شود و در ذهن خود به ترتيب مخصوصى به آنها نظم بخشد مطلوب وى حاصل آيد. بنابراين اگر علوم مناسب آن مطلوب را در اختيار نداشت ، به جهتى كه مطلوب در آنجاست دست نيافته و در نتيجه مطلوب وى حاصل نمى گردد. و اين شبيه ندانستن جهتى است كه صورت مورد نظر در آنجا قرار دارد تا بتوان آينه را در برابر آن قرار داد. اينها اسبابى است كه مانع از ادراك حقايق مى گردند.
انواع ادراكات
بايد دانست علومى كه ضرورى و بديهى نيستند گاهى به سبب اكتساب از راه استدلال و آموختن ، در دل حاصل مى آيند كه ((اعتبار)) و ((استبصار)) ناميده مى شوند، و اين قسم مخصوص عالمان و حكيمان است .
و گاه بر دل هجوم مى آورند گويى از جايى كه خود نمى داند در دل افكنده مى شوند، و اين هم دو گونه است : گاهى از سببى كه اين علم از آن استفاده شده ، يعنى ديدن فرشته اى كه در دل مى افكند، اطلاع ندارد؛ اين قسم ((الهام )) و ((دميدن در سويداى دل )) نام دارد به شرطى كه در دل افكنده شود، و اگر در گوش طنين اندازد ((سخن فرشته )) ناميده مى شود و اختصاص دارد به اولياء و امامان . و گاه از سبب آن هم آگاهى دارد كه ((وحى )) نام دارد و مخصوص پيامبران و فرستادگان الهى است .
حال همان گونه كه پرده ميان آينه و صورت مورد نظر گاهى با دست كنار زده مى شود و گاه با وزيدن بادى كه آن را به حركت درآورد، همچنين استفاده علوم براى انسان به واسطه قلم الهى گاهى به توسط نيروى فكرى او با تجريد صورتهاى ذهنى از پوششها، و انتقال و توجه از بعضى آنها به بعضى ديگر صورت مى گيرد، و گاهى بادهاى الطاف الهى مى وزد و پرده ها و پوششها را از ديده بصيرت او كنار مى زند و برخى از آنچه در لوح اعلى ثبت است در دل وى تجلى مى يابد.
و اين تجلى علوم گاهى در هنگام خواب صورت مى گيرد و بدان سبب آنچه در آينده خواهد شد براى وى ظاهر مى گردد. و البته انكشاف تام و برطرف شدن كامل حجابها به واسطه مرگ صورت مى پذيرد و با مرگ است كه همه پرده ها كنار مى رود.
و گاهى آن حجاب با لطف خفى الهى برداشته مى شود و در همان بيدارى ، عجايبى از اسرار ملكوت از پس پرده غيب در دل پرتو مى افكند. اين تجلى گاهى ادامه مى يابد و گاهى مانند برق جهنده است و بسيار نادر دوام مى يابد.
پس الهام و سخن فرشتگان با اكتساب فرقى ندارد نه در خود علم و نه در محل و سبب آن ، و تنها فرق آنها در طريق و كيفيت زوال حجاب و جهت آن است و نيز وحى با الهام و سخن فرشتگان در امور مذكور فرقى ندارد جز در وضوح و روشنى بيشتر آن و اينكه در وحى فرشته اى كه علم را افاده مى كند مشاهده مى گردد. ولى همه اينها در اينكه به واسطه فرشته كه همان قلم است صورت مى گيرد مشتركند، چنانكه فرموده : علم بالقلم . و شايد به همين مراتب سه گانه (الهام ، سخن فرشته ، وحى ) اشاره باشد در اين آيه كه : و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا او من وراء حجاب او يرسل رسولا .(833)
يكى از عارفان (834) گويد: ((هرگاه حق تعالى خودش در سر بنده اش با برداشتن واسطه ها با او سخن گويد، فهم آن سخن همراه آن بوده و خود سخن عين فهم آن خواهد بود و از آن تاخرى ندارد، و اگر فهم سخن از زمان گفتن آن عقب تر باشد آن سخن ، سخن خدا نتواند بود، و كسى كه اين معنا را در نيابد معناى سخن گفتن خدا با بنده اش را ندانسته است . ولى هرگاه به واسطه حجاب صورى با كسى سخن گويد چون زبان پيامبر يا هر كس ‍ ديگرى از افراد عالم كه خدا خواهد، فهم اين گونه سخن گاهى همزمان با آن است و گاه عقب تر از آن )).
مؤلف : اين فرق ديگرى است ميان اكتساب و سه طريق ديگر و شايد مراد او از برداشته شدن واسطه ها برداشتن واسطه هاى بشرى باشد، زيرا آن سه طريق ديگر نيز چنانكه دانستى بر وساطت فرشتگان متوقف است .
فرق ميان مقام انبيا و اوليا با مقام علما
يكى از عالمان (835) در بيان فرق ميان مقام انبيا و اوليا با مقام علما گويد: اگر ما حوضى را فرض كنيم كه در زمين كنده باشند، براى پر شدن آن هم مى توان جويهايى از بالاى آن به سوى آن باز گشود كه آبهايش در آن حوض ‍ بريزد، و هم مى توان زير آن حوض را سوراخ كرد و خاكهايش را برداشت تا به چشمه آب صاف برسد و آب از زير آن به درون آن بجوشد، كه البته آب صاف تر و هميشگى تر و گاه بيشتر و فراوانتر خواهد بود.
دل هم مانند حوض و علم نيز مانند آب است و حواس پنجگانه مانند جويها؛ ممكن است علوم به واسطه جويهاى حواس و اعتبار به مشاهدات ، به سوى دل سرازير گردد و دل سرشار از علم گردد، و نيز ممكن است با خلوت گزينى و گوشه گيرى و فروهشتن چشم ، راه اين جويها به سوى دل بسته گردد و با پاك ساختن دل و برداشتن حجابها از آن ، راه اينها به دل باز شود و به عمق دل راه يابند و چشمه علم از درون بجوشد. و در اين زمينه داستان مشهور نقاشى چينيان با روميان مثال زيبايى براى فرق ميان اين دو مقام است ، و آن داستان اين است كه :
روميان با چينيان مسابقه نهادند كه كدام بهتر نقاشى مى كنند. بدين منظور سالنى را معين كرده ميان آن پرده كشيدند، در يك سو روميان با زحمت فراوان سرگرم نقاشيهاى زيبا و رنگ آميزى شگفتى بر روى ديوار شدند، و در سوى ديگر چينيان به صيقلى كردن ديوار و برق انداختن آن بدون رنگ آميزى آن پرداختند، و چون پرده را كنار زدند عكس همان نقاشى روميان با روشنى بيشتر در ديوار صيقلى شده چينيان افتاد و آنان بدون زحمت نقاشى ، عين كار روميان را به معرض تماشا گذاشتند(836)
و نيز به همين فرق اشاره دارد سخن آن كه گفته است (837): شما علم خود را به ترتيب ، مرده اى از مرده اى ديگر گرفته ايد، و ما علم خود را از زنده اى كه هرگز نمى ميرد (خداوند) گرفته ايم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.