فصل 9. نامهاى پيامبر صلى الله عليه و آله

فصل 9. نامهاى پيامبر صلى الله عليه و آله
از آن حضرت روايت است كه مى فرمود: مرا نزد پروردگارم ده نام است : من محمدم ، من احمدم ، من محو كننده ام كه خداوند كفر را به واسطه من محو مى سازد، من عاقب (آخرين پيامبر)ام كه پس از من پيامبر ديگرى نيست ، من حاشرم كه مردم در قدم من محشور مى شوند، من رسول رحمت ، رسول توبه ، رسول ملاحم (حوادث خونبار)، و پى گيرنده ام – كه در پى مردم مى روم (يا مردم را در پى خود مى كشم ) – و من قثم هستم – يعنى كامل جامع يا بخشنده .
و نيز در نامهاى حضرتش گفته اند: ((شاهد)) زيرا در قيامت براى انبيا گواهى دهد كه پيام الهى را رساندند و بر مردم گواهى دهد كه پيام حق به آنان رسيد، چنانكه در قرآن آمده است .
و نيز: بشير (مژده دهنده ) نذير (هشداردهنده ) سراج منير (چراغ روشن ) ضحوك (خندان ) قتال (بسيار كشنده ) متوكل (توكل كننده ) فاتح (پيروزمند) امين – كه پيش از بعثت به خاطر امانتدارى و وفادارى به وعده بدين نام ناميده شد – خاتم (آخرين پيامبر) مصطفى (برگزيده ) رسول (فرستاده الهى ) نبى (پيام آور) امى – زيرا اهل ام القرى (مكه ) بود، و گفته اند او را امى گويند از آن رو كه نخواند و ننوشت چنانكه خداوند فرموده :
((تو پيش از اين كتابى نمى خواندى و به دست خود چيزى نمى نوشتى ، زيرا در آن صورت باطل گرايان به ترديد مى افتادند.)) (1049)
در ((بصائرالدرجات )) از جعفر بن محمد صوفى روايت كرده كه گفت : از امام جواد عليه السلام پرسيدم : اى پسر رسول خدا، چرا پيامبر را امى نامند؟ فرمود: مردم در اين باره چه مى گويند؟ گفتم : نظرشان اين است كه پيامبر از آن رو امى ناميده شد كه چيزى نمى نوشت .
فرمود: دروغ گويند – لعنت خدا بر آنان – چگونه چنين باشد در حالى كه خداوند در محكم كتابش مى فرمايد: ((خداوند كسى است كه در ميان مردم امى پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مى خواند و آنان را مى پيرايد و به آنان كتاب و حكمت مى آموزد))(1050)، پس چيزى را كه خود بلد نيست چگونه به ديگران مى آموزد؟ به خدا سوگند، رسول خدا صلى الله عليه و آله به هفتاد و دو – يا هفتاد و سه – زبان مى خواند و مى نوشت ، و تنها او را از اين جهت امى نامند كه از اهل مكه بود و مكه از ((امهات القرى )) است و اين سخن خداست در كتابش : لتنذر ام القرى و من حولها (1051) ((تا مردم ام القرى و اطراف آن را بيم و هشدار دهى .)) (1052)
و در همان كتاب از عبدالرحمن بن حجاج كه گفت : امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواند و مى نوشت ، و مى خواند چيزى را كه خود ننوشته بود.(1053)
و نيز خداوند او را بدين نامها ناميده است : مزمل (جامه به خود پيچيده ) مدثر (ردا بر سر كشيده ) كريم ، نور، عبد، رئوف ، رحيم ، طه ، ياسين ، منذر، مذكر.(1054)
و امام باقر عليه السلام به روايت صدوق رحمة الله فرموده : نام رسول خدا صلى الله عليه و آله در صحف ابراهيم ((ماحى )) و در تورات موسى ((الحاد)) و در انجيل عيسى ((احمد)) و در فرقان (قرآن ) ((محمد)) است .
گفتند: تاويل ماحى چيست ؟ فرمود: محو كننده صورت بتها، و محو كننده بتها و تيرهاى قمار و هر معبودى غير خداى رحمن .
گفتند: تاويل حاد چيست ؟ فرمود: ستيزه مى كند با هر كه با خدا و دين او بستيزد خويشاوند نزديك باشد يا دور.
گفتند: تاويل احمد چيست ؟ فرمود: كسى است كه خداوند با ستايشى كه از كارهاى او به عمل آورده بر او در كتابهاى آسمانى ثنا فرستاده است .
گفتند: تاويل محمد چيست ؟ فرمود: خداوند و فرشتگان و همه پيامبران و فرستادگان الهى و امتهاهاشان او را مى ستايند و بر او درود مى فرستند، و نامش بر عرش نوشته : ((محمد رسول خداست )).(1055)
كعب الاحبار گويد: نام پيامبر صلى الله عليه و آله نزد بهشتيان ((عبدالكريم )) و نزد دوزخيان ((عبدالجبار)) و نزد عرشيان ((عبدالمجيد)) و نزد ساير فرشتگان ((عبدالحميد)) و نزد پيامبران ((عبدالوهاب )) و نزد شياطين ((عبدالقهار)) و نزد جنيان ((عبدالرحيم )) و در كوهها ((عبدالخالق )) و در بيابانها ((عبدالقادر)) و در دريا ((عبدالمهيمن )) و نزد ماهيان ((عبدالقدوس )) و نزد خزندگان و حشرات ((عبدالغياث )) و نزد حيوانات وحشى ((عبدالرزاق )) و نزد درندگان ((عبدالسلام )) و نزد چهارپايان ((عبدالمؤ من )) و نزد پرندگان ((عبدالغفار)) و در تورات ((مود مود)) و در انجيل ((طاب طاب )) و در صحف ((عاقب )) و در زبور ((فاروق )) و نزد خداوند ((طه )) و ((ياسين )) و نزد مؤ منان ((محمد صلى الله عليه و آله )) است .
و گويند: ((نام آن حضرت در تورات ((بماد ماد(1056))) و ((صاحب الملحمة صاحب جنگ)) و كنيه اش ((ابوالارامل = پدر فقيران و بيوه زنان ))، و نامش درانجيل ((فارقليط)) است .
و خودش فرموده است : ((منم اول و آخر، اول در نبوت و آخر در بعثت .))
و كنيه آن حضرت ابوالقاسم است ، و گويند: چون فرزندش ابراهيم به دنيا آمد جبرئيل عليه السلام نزد او آمد و گفت : سلام بر تو ابا ابراهيم – يا: اى ابا ابراهيم -.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.