فصل 2. پاره اى از معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله

فصل 2. پاره اى از معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله
وى گويد: خداوند بارها بر دست او امور خارق عادت را جارى ساخت ، از جمله :
هنگامى كه قريش نشانه اى از او خواستند خداوند ماه را در مكه براى او شكافت (شق القمر)
با طعام اندكى افراد بسيارى را در منزل جابر و نيز در منزل ابى طلحه اطعام نمود.
در جنگ خندق يكبار هشتاد مرد را با چهار مد (چارك ) جو و يك بزغاله غذا داد.
و بار ديگر بيش از هشتاد نفر را از چند قرص نان كه در دست انس بود سير كرد.
و بار ديگر همه لشكر را اندكى خرما كه دختر بشر با دست خود آورد خوراند و همه خوردند و سير شدند و مقدارى هم باقى ماند.
از ميان انگشتان مباركش آب جوشيد و همه لشكر كه تشنه بودند نوشيدند و وضو ساختند.
آب وضوى خود را در چشمه تبوك كه خشكيده بود ريخت و آب فراوانى از آن جوشيد. و بار ديگر آب وضوى خود را در چاه حديبيه ريخت و آب فوران كرد، و لشكريان كه هزارها تن بودند از چشمه تبوك نوشيدند تا سيراب شدند. و به معاذ فرمود: اگر عمرت دراز شود اينجا را خواهى ديد كه سرسبز از باغها شود، و همان شد. و از چاه حديبيه هزار و پانصد نفر نوشيدند با آنكه قبلا آب نداشت .
و يكى از ياران خود را دستور داد كه چهارصد سواره را از مقدار خرمايى كه رويهم به اندازه يك شتر نشسته انباشته بود توشه دهد، و او همه را توشه داد، و به همان اندازه باقى ماند.
و مشتى خاك به چهره لشكر دشمن (در جنگ بدر) پاشيد و چشمان همه كور شد و آيه اى در اين باره نازل گرديد: و ما رميت اذ رميت ولكن الله رمى (1108) ((اين تو نبودى كه افكندى بلكه خدا افكند.))
كهانت را كه تا زمان آن حضرت آشكار و موجود بود با مبعث خود باطل ساخت و آن به كلى از بين رفت .
هنگامى كه براى حضرتش منبرى ساختند آن ستون چوبى كه حضرت هنگام سخنرانى بدان تكيه مى داد مانند شتر ناله اى زد به طورى كه همه ياران شنيدند، سپس پيامبر صلى الله عليه و آله آن را در آغوش گرفت تا ساكت شد.
يهوديان را (كه ادعاى دوستى خدا مى كردند و طبعا دوستدار خدا خواهان ديدار او به سبب مرگ خواهد بود) به آرزوى مرگ فراخواند ولى به آنان خبر داد كه آرزوى مرگ نخواهند كرد، و ميان آنان و آن حضرت مانعى ايجاد شد كه نتوانستند اين دعوت را پاسخ گويند. و اين آيه و نشانه در سوره جمعه آمده كه اين سوره به جهت تعظيم همين آيه هر روز جمعه در شرق و غرب سرزمين اسلامى آشكارا بر مردم مسلمان خوانده مى شود.
اخبار غيبى (1109)
به عمار خبر داد كه گروه ستمگر او را مى كشند (و عمار به دست سپاه شام در جنگ صفين به شهادت رسيد.)
و خبر داد كه خداوند به دست امام حسن عليه السلام ميان دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح و سازش برقرار مى كند.
درباره مردى كه در راه خدا جنگيده بود خبر داد كه وى دوزخى خواهد بود؛ و اين خبر آن گاه روشن شد كه آن مرد خودش را كشت .
و اينها چيزهايى نيست كه بتوان از راههاى ستاره شناسى و كهانت و كتاب و خط و غيب گويى به دست آورد بلكه تنها به سبب احكام خدا و وحى به آن حضرت ، دانسته شده است .
(در شب هجرت ) سراقة بن جعشم در پى آن حضرت شتافت و پاهاى اسبش در زمين فرو رفت و دودى او را دنبال كرد تا آنكه از حضرت يارى خواست و حضرت براى او دعا كرد تا اسبش آزاد شد. و او را خبر داد كه دستبند كسرى را به دست خواهد كرد، و چنان شد.
در مدينه از مرگ نجاشى پادشاه حبشه در حبشه خبر داد، و در مدينه بر او نماز گزارد.
در شب قتل اسود عنسى كذاب از قتل وى خبر داد در حالى كه او در يمن بود، و از قاتل او نيز خبر داد.
از پيش صد تن از قريش كه منتظر او بودند بيرون شد و خاك بر سر آنان پاشيد و آنها او را نديدند.
شتر در پيش چشم ياران به حضرت شكايت آورد و در برابر حضرتش ‍ خاكسارى نمود.
به گروهى از يارانش كه گرد آمده بودند فرمود: يكى از شما دوزخى است و دندانش در آنجا مثل كوه احد باشد. همه آن ياران در حال استقامت و مسلمانى مردند جز يك نفر كه مرتد شد و در حال ارتداد به قتل رسيد.
و نيز به گروه ديگرى از ياران خود فرمود: آخرين كسى كه از شما مى ميرد در آتش خواهد مرد. پس وى در آتش افتاد و در آن سوخت و مرد.
دو درخت را فراخواند، هر دو آمدند و كنار يكديگر قرار گرفتند، سپس ‍ دستور داد از هم جدا شدند.
نصارا را به مباهله فراخواند و آنان امتناع كردند، و خبر داد كه اگر آنان به مباهله حاضر شوند هلاك خواهند شد، و آنان درستى سخن او را دانستند و از آمدن خوددارى كردند.
عامر بن طفيل بن مالك و اربد بن قيس كه از شجاعان عرب بودند به عزم قتل آن حضرت نزد او آمدند ولى ميان آنها و حضرتش مانعى ايجاد شد و پيامبر صلى الله عليه و آله بر آنان نفرين كرد؛ و عامر به مرض طاعون هلاك شد و اربد دچار صاعقه شد و سوخت و به هلاكت رسيد.
خبر داد كه ابى بن خلف جمحى كشته مى شود، وى در جنگ احد زخمى سطحى برداشت و به همان زخم از دنيا رفت .
به آن حضرت سم خوراندند؛ كسى كه همراه حضرت از آن سم خورده بود مرد و آن حضرت چهل سال ديگر پس از او زنده ماند. و پاچه سم آلوده با آن حضرت سخن گفت .
در جنگ بدر از قتلگاه شجاعان قريش خبر داد و هر كدام را تك تك از قتلگاهش آگاه ساخت و هيچ كدام از آن جايگاه تجاوز نكردند.
آن حضرت هشدار داد كه طايفه هايى از امتش در دريا مورد هجوم واقع مى شوند، و چنان شد.
زمين براى او جمع شد و تمام مشارق و مغارب آن به او نمايانده شد و خبر داد كه حكومت امتش به جاهايى مى رسد كه در هنگام جمع شدن زمين ديده بود (شرق و غرب زمين )، و چنان شد كه خبر داده بود زيرا حكومت مسلمانان از اول مشرق كه سرزمين تركهاست تا آخر مغرب از درياى اندلس ‍ و سرزمينهاى بربر امتداد يافت و در شمال و جنوب پيش نرفتند؛ و درست مطابق خبر در آمد.
دخترش فاطمه عليهاالسلام را خبر داد كه نخستين كس از اهل اوست كه به او ملحق مى شود، و چنان شد.
زنانش را خبر داد كه درازدست ترين (بخشنده ترين ) آنان پيش از همه آنان به آن حضرت ملحق خواهد شد، پس زينب بنت جحش اسدى كه درازدست ترين آنان در صدقه دادن بود پيش از زنان ديگر به حضرتش ‍ ملحق شد.
پستان گوسفند غير باردارى را كه شير نداشت دست كشيد و پر از شير شد. و همين موجب اسلام آوردن ابن مسعود شد. و همين كار را بار ديگر در خيمه ام معبد خزاعى كرد.
چشم يكى از يارانش بيرون پريد و به زمين افتاد، حضرت با دست خود آن را به جاى خود بازگرداند و آن چشم از چشم ديگرش سالم تر و زيباتر شد.
در جنگ خيبر در چشم على عليه السلام كه درد سختى داشت آب دهان افكند، در جا خوب شد و او را با پرچم به جنگ فرستاد.
مردم صداى تسبيح غذا را در دست حضرتش مى شنيدند.
چشم يكى از ياران ضربه ديد، آن را دست كشيد و در جا بهبود يافت .
توشه لشكر همراه آن حضرت كاهش يافت ، دستور داد باقى مانده را جمع كردند، چيز اندكى جمع شد، حضرت دعاى بركت نمود، سپس دستور داد همه از آن برداشتند و ظرفى در لشكر نماند مگر آنكه پر شد.
حكم بن ابى العاص از روى مسخره راه رفتن حضرت را تقليد مى كرد، حضرت فرمود: همين گونه باش ! و او پيوسته به حال رعشه بود تا مرد.
از زنى خواستگارى نمود و پدر براى آنكه دخترش را به او ندهد عذر آورد و گفت : او مبتلا به پيسى است . حضرت فرمود: پس چنين باشد! و او به مرض ‍ پيسى دچار شد. اين زن مادر شبيب شاعر است كه به ابن البرصاء (فرزند زن پيس ) معروف است .
معجزات و نشانه هاى ديگر نيز از آن حضرت صادر شده و ما به آنچه به خبر مستفيض روايت شده بسنده كرديم .
مؤلف : و آنچه به حد مستفيض از طريق اهل بيت عليهم السلام نقل شده به قرار زير است : (1110)
خبر از شهادت اميرمؤ منان عليه السلام و اينكه ضربت بر فرق مباركش در ماه رمضان وارد مى آيد و محاسن مباركش از خون سر رنگين مى گردد.
خبر از شهادت دو نوه اش حسن و حسين عليهماالسلام و اينكه امام حسن عليه السلام مسموم مى شود و امام حسين عليه السلام در سرزمين كربلا يكه و تنها پس از شهادت يارانش به شهادت مى رسد.
خبر از اينكه پاره اى از تن مباركش در طوس مدفون مى شود، كه اشاره است به حضرت امام رضا عليه السلام .
خبر از اينكه امامان پس از او دوازده تن اند و نامبردن هر يك از آنان .
خبر از اينكه اميرمؤ منان عليه السلام پس از آن حضرت با ناكثين (پيمان شكنان بصره در جنگ جمل ) و قاسطين (ستمگران شام در جنگ صفين ) و مارقين (منحرفان و خوارج در جنگ نهروان ) مى جنگد.
خبر از اينكه يكى از زنانش بر اميرمؤ منان عليه السلام شورش مى كند و ستمگر خواهد بود، و سگان حواب در نزد او صدا مى كنند (ولى او عبرت نمى گيرد و به راه خود ادامه مى دهد. او عائشه بود كه جنگ جمل را راه انداخت ) و نيز خبر از تمام فتنه هايى كه پس از حضرتش رخ داد.
خبر از اينكه ابوذر رضى الله عنه تنها و غريب مى ميرد.
خبر از اينكه آخرين روزى عمار از دنيا پيمانه اى شير خواهد بود، و خصوصيات ديگر.
اطاعت خورشيد از آن حضرت كه يكبار از غروب كردن باز ايستاد و بار ديگر پس از غروب كردن طلوع نمود.
اطاعت درخت از آن حضرت كه نزد حضرتش آمد به گونه اى كه از جاى خود حركت كرد و زمين را كاويد و ريشه هاى خود را روى زمين مى كشيد و غبار بر مى انگيخت و در برابر حضرت ايستاد و سلام كرد، سپس به امر او به جاى خود بازگشت ، چنانكه در ((نهج البلاغه )) در سخنان اميرمؤ منان عليه السلام آمده است .(1111)
سلام كردن سنگها بر آن حضرت ، سايه افكندن ابر تنها بر سر او در ميان همراهان آن گاه كه بحيرا(ى راهب ) او را در راه شام ديد. و سايه افكندن دو فرشته بر او آنگاه كه خديجه و زنان همراه و ميسره غلام وى او را ديدند.
تسبيح گفتن سنگريزه در دست مبارك او.
تاءثير قدم شريفش در سنگ و تاءثير نگذاشتن آن در ريگزار.
ظهور بركات و معجزات در قبيله بنى سعد هنگامى كه از حليمه شير مى خورد.
روييدن موى سر كودكانى كه به كچلى مبتلا بودند با كشيدن دست شريف بر سر آنان .
جوشيدن چاه آبى كه اهلش از شورى آن به حضرتش شكايت بردند به آب زلال و حال آنكه خشكيده بود.
دادن شاخه اى از درخت خرما به مردى در شب تاريك كه براى وى نور مى داد.
دادن شاخه اى تازه از درخت خرما به مردى ديگر آن گاه كه از شكستن شمشيرش گلايه كرد، و آن به صورت شمشيرى در دست او در آمد.
افكندن آب دهان بر دست بريده ابن عفراء، كه در جا جوش خورد و به هم آمد.
آموختن دعايى به (طفيل بن عمرو) دوسى تا قوم خود را به اسلام دعوت كند، كه مانند چراغ در پيشانيش مى درخشيد، و چون ترسيد كه گمان آفت و بيمارى به او برند آن نور به سر تازيانه اش انتقال يافت .
نگهدارى خداوند از او در برابر كسانى كه او را با مسخره كردن مى آزردند، و بازگرداندن نيرنگ آنان به خودشان .
حايل شدن جبرئيل ميان او و ابوجهل به صورت حيوانى نر يا شيرى كه به اندازه شتر نر بود آن گاه كه ابوجهل مى خواست در هنگام سجده سنگ بزرگى را بر سر آن حضرت بيفكند.
آفريدن خداوند درختى را بر دهنه غارى كه حضرتش (هنگام هجرت ) در آن پنهان شد، و الهام كردن به دو كبوتر وحشى كه بر در غار لانه سازند و تخم بگذارند، و تسخير كردن عنكبوت كه بر در غار تارى بتند كه گويى سالهاست تنيده شده ، تا مشركانى كه در جستجوى او بودند بازگرداند.
خبر دادن از خورده شدن صحيفه بى رحمانه و ظالمانه اى كه مشركان مبنى بر قتل آن حضرت نوشته و امضاء كرده بودند (توسط موريانه ) جز نام خداى متعال كه در آن بود، و خبر واقعيت داشت .
خبر دادن از نيت قبيله بنى النضير در افكندن سنگ بزرگ بر سر او.
زدن صخره بزرگى با كلنگ كه در هنگام كندن خندق در جنگ احزاب پيدا شد، تا آنكه ريز ريز شد با آنكه حضرتش در نهايت ضعف بود و سه روز پياپى در گرسنگى به سر مى برد. و گفته اند: در ظرفى آب دهان افكند و آن را بر روى آن سنگ پاشيدند و آن سنگ پاره پاره شد. و معجزات ديگرى كه جدا فراوان است .

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.