روش سياسى خلافت انتخابى و مغايرت آن با نظر شيعه
((شيعه )) معتقد بود كه شريعت آسمانى اسلام كه مواد آن در كتاب خدا و سنت پيغمبر اكرم روشن شده تا روز قيامت به اعتبار خود باقى و هرگز قابل تغيير نيست (29) و حكومت اسلامى با هيچ عذرى نمى تواند از اجراى كامل آن سرپيچى نمايد، تنها وظيفه حكومت اسلامى اين است كه با شورا در شعاع شريعت به سبب مصلحت وقت ، تصميماتى بگيرد ولى در اين جريان ، به علت بيعت سياست آميز شيعه و همچنين از جريان حديث دوات و قرطاس كه در آخرين روزهاى بيمارى پيغمبر اكرم اتفاق افتاد، پيدا بود كه گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابى معتقدند كه كتاب خدا مانند يك قانون اساسى محفوظ بماند ولى سنت و بيانات پيغبمر اكرم را در اعتبار خود ثابت نمى دانند بلكه معتقدند كه حكومت اسلامى مى تواند به سبب اقتضاى مصلحت ، از اجراى آنها صرفنظر نمايد. و اين نظر با روايتهاى بسيارى كه بعدا در حق صحابه نقل شد (صحابه مجتهدند و در اجتهاد و مصلحت بينى خود اگر اصابت كنند ماءجور و اگر خطا كنند معذور مى باشند) تاءييد گرديد و نمونه بارز آن وقتى اتفاق افتاد كه خالد بن وليد يكى از سرداران خليفه ، شبانه در منزل يكى از معاريف مسلمانان ((مالك بن نويره )) مهمان شد و مالك را غافلگير نموده ، كشت و سرش را در اجاق گذاشت و سوزانيد و همان شب با زن مالك همبستر شد! و به دنبال اين جنايتهاى شرم آور، خليفه به عنوان اينكه حكومت وى به چنين سردارى نيازمند است ، مقررات شريعت را در حق خالد اجرا نكرد (30) !!
و همچنين خمس را از اهل بيت و خويشان پيغمبر اكرم بريدند (31) و نوشتن احاديث پيغمبر اكرم بكلى قدغن شد و اگر در جايى حديث مكتوب كشف يا از كسى گرفته مى شد آن را ضبط كرده مى سوزانيدند (32) و اين قدغن در تمام زمان خلفاى راشدين تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز خليفه اموى (99 – 102) استمرار داشت (33) و در زمان خلافت خليفه دوم (13 – 25 ق ) اين سياست روشنتر شد و در مقام خلافت ، عده اى از مواد شريعت را مانند حج تمتع و نكاح متعه و گفتن ((حى على خيرالعمل )) در اذان نماز ممنوع ساخت (34) و نفوذ سه طلاق را داير كرد و نظاير آنها (35) .
در خلافت وى بود كه بيت المال در ميان مردم با تفاوت تقسيم شد (36) كه بعدا در ميان مسلمانان اختلاف طبقاتى عجيب و صحنه هاى خونين دهشتناكى به وجود آورد و در زمان وى معاويه در شام با رسومات سلطنتى كسرى و قيصر حكومت مى كرد و خليفه او را كسراى عرب مى ناميد و متعرض حالش نمى شد.
خليفه دوم به سال 23 هجرى قمرى به دست غلامى ايرانى كشته شد و طبق راءى اكثريت شوراى شش نفرى كه به دستور خليفه منعقد شد، خليفه سوم زمام امور را به دست گرفت . وى در عهد خلافت خود خويشاوندان اموى خود را بر مردم مسلط ساخته در حجاز و عراق و مصر و ساير بلاد اسلامى زمام امور را به دست ايشان سپرد (37) ايشان بناى بى بندوبارى گذاشته آشكارا به ستم و بيداد و فسق و فجور و نقض قوانين جاريه اسلامى پرداختند، سيل شكايتها از هر سوى به دارالخلافه سرازير شد، ولى خليفه كه تحت تاءثير كنيزان اموى خود و خاصه مروان بن حكم (38) قرار داشت ، به شكايتهاى مردم ترتيب اثر نمى داد بلكه گاهى هم دستور تشديد و تعقيب شاكيان را صادر مى كرد (39) و بالا خره به سال 35 هجرى ، مرد6م بر وى شوريدند و پس از چند روز محاصره و زد و خورد، وى را كشتند.
خليفه سوم در عهد خلافت خود حكومت شام را كه در راءس آن از خويشاوندهاى اموى او معاويه قرار داشت ، بيش از پيش تقويت مى كرد و در حقيقت سنگينى خلافت ، در شام متمركز بود و تشكيلات مدينه كه دارالخلافه بود جز صورتى در بر نداشت (40) خلافت خليفه اول با انتخاب اكثريت صحابه و خليفه دوم با وصيت خليفه اوّل و خليفه سوم با شوراى شش نفرى كه اعضا و آيين نامه آن را خليفه دوم تعيين و تنظيم كرده بود، مستقر شد. و روى هم رفته سياست سه خليفه كه 25 سال خلافت كردند در اداره امور اين بود كه قوانين اسلامى بر طبق اجتهاد و مصلحت وقت كه مقام خلافت تشخيص دهد، در جامعه اجرا شود و در معارف اسلامى اين بود كه تنها قرآن بى اينكه تفسير شود يا مورد كنجكاوى قرار گيرد خوانده شود و بيانات پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم (حديث ) بى اينكه روى كاغذ بيايد روايت شود و از حدود زبان و گوش تجاوز نكند.
كتابت ، به قرآن كريم انحصار داشت و در حديث ممنوع بود (41) پس از جنگ يمامه كه در سال دوازده هجرى قمرى خاتمه يافت و گروهى از صحابه كه قارى قرآن بودند در آن جنگ كشته شدند، عمر بن الخطاب به خليفه اول پيشنهاد مى كند كه آيات قرآن در يك مصحف جمع آورى شود، وى در پيشنهاد خود مى گويد اگر جنگى رخ دهد و بقيه حاملان قرآن كشته شوند، قرآن از ميان ما خواهد رفت ، بنابراين ، لازمست آيات قرآنى را در يك مصحف جمع آورى كرده به قيد كتابت در بياوريم (42) ، اين تصميم را در باره قرآن كريم گرفتند با اينكه حديث پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه تالى قرآن بود نيز با همان خطر تهديد مى شد و از مفاسد نقل به معنا و زياده و نقيصه و جعل و فراموشى در امان نبود ولى توجهى به نگهدارى حديث نمى شد بلكه كتابت آن ممنوع و هرچه به دست مى افتاد سوزانيده مى شد تا در اندك زمانى كار به جايى كشيد كه در ضروريات اسلام مانند نماز، روايات متضاد به وجود آمد و در ساير رشته هاى علوم در اين مدت قدمى برداشته نشد و آنهمه تقديش و تمجيد كه در قرآن و بيانات پيغمبر اكرم نسبت به علم و تاءكيد و ترغيب در توسعه علوم وارد شده بى اثر ماند و اكثريت مردم سرگرم فتوحات پى در پى اسلام و دلخوش به غنايم فزون از حد كه از هر سو به جزيرة العرب سرازير مى شد، بودند و ديگر عنايتى به علوم خاندان رسالت كه سرسلسله شان على عليه السّلام بود و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم او را آشناترين مردم به معارف اسلام و مقاصد قرآن معرفى كرده بود نشد، حتى در قضيه جمع قرآن (با اينكه مى دانستند پس از رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مدتى در كنج خانه نشسته و مصحف را جمع آورى نموده است ) وى را مداخله ندادند حتى نام او را نيز به زبان نياوردند (43) .
اينها و نظاير اينها امورى بود كه پيروان على عليه السّلام را در عقيده خود راسختر و نسبت به جريان امور، هشيارتر مى ساخت و روز به روز بر فعاليت خود مى افزودند. على نيز كه دستش از تربيت عمومى مردم كوتاه بود به تربيت خصوصى افراد مى پرداخت .
در اين 25 سال ، سه تن از چهار نفر ياران على عليه السّلام كه در همه احوال در پيروى او ثابت قدم بودند (سلمان فارسى و ابوذر غفارى و مقداد) در گذشتند ولى جمعى از صحابه و گروه انبوهى از تابعين در حجاز و يمن و عراق و غير آنها در سلك پيروان على درآمدند و در نتيجه پس از كشته شدن خليفه سوم ، از هر سوى به آن حضرت روى نموده و به هر نحو بود با وى بيعت كردند و وى را براى خلافت برگزيدند.