آيه 41 : نماز و انفاق نشانه ايمان
قل لعبادى الذين امنوا يقموا الصلوة و ينقوا مما رزقنا هم سرا و علاتيه من قبل ان ياتى يوم لا يبع فيه و لا حول
(242)
ترجمه :به بندگان مومن من بگو نماز را بر پا دارند و از آنچه روزيشان داده ايم پنهان و آشكار انفاق كنند،پيش از آنكه روزى فرا رسد .
كه در آن نه خريد و فروشى است و نه دوستى .
تفسير آيه
در آيه مورد بحث سخن از برنامه بندگان راستين و نعمتهاى بى انتهاى او است كه بر مردم نازل شده است در تفسير اين آيه شريفه به سه نكته مهم اشاره مى شود.
نكته اول :پيوندى با خالق و پيوندى با خلق
بار ديگر در اين آيات در تنظيم برنامه مومنان راستين به مساله ((صلوة )) و ((انفاق )) برخورد مى كنيم كه در نظر ابتدائى ممكن است اين سوال را ايجاد كند كه چگونه از ميان آن همه برنامه هاى عملى اسلام ، انگشت ، تنها روى اين دو نقطه گذارده شده است .
علتش اين است كه اسلام ابعاد مختلفى دارد كه مى توان آنها را در سه قسمت خلاصه كرد:رابطه انسان با خدا،رابطه انسان با خلق و رابطه انسان با خودش كه قسمت سوم در حقيقت نتيجه اى است براى قسمت اول و دوم و دو برنامه فوق در آيه
(صلوة و انفاق ) هر كدام رمزى است به يكى از دو بعد اول و دوم نماز مظهرى است براى هر گونه رابطه با خدا چرا كه اين رابطه در نماز از هر عمل ديگرى بهتر مشخص مى شود ،و انفاق از آنچه خدا روزى داده با توجه به مفهوم وسيعش كه هر
گونه نعمت مادى و معنوى را شامل مى شود رمزى است براى پيوند با خلق .
البته با توجه به اينكه سوره اى كه از آن بحث مى كنيم (( مكى است ،و هنگام نزول آن هنوز حكم زكات نازل نشده بود، اين انفاق را نمى توان مربوط به زكات دانست بلكه معنى وسيعى دارد كه حتى زكات را بعد از نزول در خود جا مى دهد. و به هر حال ايمان در صورتى ريشه دار است كه عمل متجلى شود و انسان را از يكسو به خدا نزديك كند و از سوى ديگر به بندگانش !
نكته دوم : چرا پنهان و آشكار؟
كرارا در آيات قرآن مى خوانيم كه مومنان راستين انفاق يا صداقتشان در سرو به علن يعنى پنهان و آشكار است ،و به اين ترتيب علاوه بر بيان اتفاق به معنى وسيعش كيفيت آن هم توجه داده شده است ،چرا گاهى انفاق پنهانى موثرتر و آبرومند انه تر است ،و گاهى اگر آشكارا باشد سبب تشويق ديگران و الگوئى براى نشان دادن برنامه هاى اسلامى و بزرگداشتى براى شعائر دين محسوب مى شود، علاوه مواردى پيش مى آيد كه طرف ، از گرفتن انفاق ناراحت مى گردد.
الان كه ما در حال جنگ با دشمن خونخوار هستيم (و يا هر مسلمانى كه با چنين وضعى روبرور شود) مردم با ايمان براى كمك به آسيب ديدگان جنگ و يا مجروحين و معلولين و يا به خود جنگجويان هر روز با مقادير زيادى انواع ، وسائل زندگى راهى مرزها و مناطق جنگى مى شوند، و اخبار آن در همه وسائل ارتباط جمعى منعكس مى گردد،تا هم دليلى براى همدردى و پشتيبانى بيدريغ عموم مردم و هم تشويقى باشد براى كسانى كه از اين قافله عقب مانده اند تا خود را هر چه زودتر به قافله برساندند،بديهى است براى كسانى در اين موارد انفاق علنى موثرتر است .
بعضى از مفسران نيز در روايات اين دو گفته اند: انفاق علنى مربوط به واجبات است ،كه معمولا جنبه تظاهر در آن نيست ،زيرا انجام وظيفه كردن بر همه لازم است و چيز مخفيانه اى نمى تواند باشد،ولى انفاقهاى مستحبى چون افزون بر وظيفه واجب است ممكن است توام با تظاهر و ريا شود و لذا مخفى بودنش بهتر است به نظر مى رسد كه اين تفسير جنبه كلى ندارد، شاخه اى است از تفسير اول .
نكته سوم :در آن روز ((بيع و خلال )) نيست .
مى دانيم ماهيت روز قيامت همان دريافت نتيجه ها و رسيدن به عكس العمل ها و بازتابهاى اعمال است ،و به اين ترتيب در آنجا كسى نمى تواند براى نجات از عذاب فديه اى دهد،و حتى اگر فرضا تمام اموال و ثروتها روى زمين در اختيار او باشد و آن را انفاق كند تا ذره اى از كيفر اعمالش كم شود ممكن نيست ، چر كه ((دار عمل )) كه سراى دنيا است پرونده اش در هم پيچيده شده است و آنجا ((دارحساب )) است .
همچنين پيوند دوستى مادى با هر كس و به هر صورت نمى تواند در آنجا رهائى بخش باشد ((توجه داشته باشيد خلال و خله به معنى دوستى است ) و به تعبير ساده مردم در زندگى اين دنيا براى نجات از چنگال مجازاتها براى خنثى كردن مجازاتها دست بكار مى شوند اگر چنين تصور كنند كه در آنجا نيز برنامه هائى امكان پذير است دليل بر بى خبرى و نهايت نادانى است .
و از اينجا روشن مى شود كه نفى وجود خله و دوستى در اين آيه هيچ گونه منافاتى با دوستى مومنان با يكديگر در عالم قيامت كه در بعضى از آيات به آن تصريح شده ندارد، چرا كه آن يك دوستى ومودت معنوى است در سايه ايمان .
و اما مساله (( شفاعت )) همانگونه كه بارها به هيچ وجه مفهوم مادى در آن نيست بلكه با توجه به آيات صريحى كه در اين زمينه وارد شده است ،تنها در سايه پيوندهاى معنوى و يكنوع شايستگى كه بخاطر بعضى از اعمال خير به دست آمده است مى باشد. (243)
داستان آيه 41
نماز و ايمان جوان در حال علم در آمريكا
آيت الله سيد احمد زنجانى (ره ) مى گويد:آقاى سيد محسن امين (ره ) يكى از علماى بزرگ شيعه بود كه در سوريه زندگى مى كرد ودر دمشق مدرسه اى داشت كه محصلين شيعه در آنجا زير نظر او مشغول تحصيل بودند يكى از تجار قم به نام حاج سيد احمد مصطفوى (فرزند حاج سيد على ) از خود آقا سيد محسن امين نقل كرد كه مى گفت :يكى از دانشجويان و تربيت يافتگان مدرسه ما براى تحصيل علم و طب ،به آمريكا رفته بود از آنجا نامه اى به من نوشت كه چند روز قبل شاگردان مدرسه ما امتحان داشتند ،من هم رفتم كه امتحان بدهم ،مدتى نشستم ديدم نوبتم نرسيده و وقت گذشته است (اگر بنشينم نمازم قضا مى شود) برخاستم كه بروم و نماز را بخوانم ،كسانى كه در آنجا بودند
گفتند كجا مى روى ؟ اكنون نوبت شما را فرا مى رسد گفتم :من يك وظيفه دينى بر عهده دارم كه اگر اكنون آن را بجا نياورم وقتش مى گذرد گفتند: امتحان هم وقتش مى گذرد و اگر اين جلسه برگزار شد كسى به خاطر تو جلسه مخصوص تشكيل نمى دهد، آنگاه مجبورى كه تا امتحان دوره بعد معطل بمانى گفتم : هر چه بادا باد من از تكليف دينى خود صرف نظر نمى كنم خلاصه رفتم از قضا هيات ممتحنه متوجه شده بودن كه من به اندازه اداى وظيفه خود جدى است روا نيست كه او را معطل بگذاريم و براى قدر دانى از او كه به وظيفه اش عمل كرده است بايد جلسه مخصوصى براى امتحان او تشكيل دهيم ، اين بود كه جلسه ديگرى براى امتحان من ترتيب دادند و من حاضر شده و امتحان دادم .
آقا سيد محسن امين (ره ) بعد از ذكر اين قصه فرمود: من در مدرسه چنين شاگردانى تربيت كرده ام كه اگر به دريا بيفتند دامنشان تر نمى شود.(244)
آرى نماز يكى از نشانه هاى ايمان است كه در بلاد كفر در ميان دشمنان هم شخص با ايمان نمازش را بركارهاى ديگر ترجيح مى دهد و اين خود تبليغ بزرگى از اين فريضه الهى در ميان دشمنان است و اين نماز است كه بسيارى از كارهاى مشكل را بر انسان سهل و آسان مى كند..!