آيه 42 : نماز حضرت ابراهيم عليه السلام در كنار خانه كعبه
ربنا اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات لعهم يشكرون (245)
ترجمه :پروردگار من بعضى از فرزندانم بى آب و علفى كه در كنار خانه گرامى توست سكنا دادم تا نماز را بر پا دارند،شايد شكرت را بجا آوردند .
تفسير آيه
در اين آيه شريفه درباره دعاها و درخواستهاى حضرت ابراهيم عليه السلام بنده مقاوم و شاكر خدا رابيان مى كند تا سر مشق و الگوئى باشد براى آنها كه مى خواهند از نعمتهاى الهى پروردگار بهترين بهره را بگيرند سپس دعا و نيايش خود را اين چنين ادامه مى دهد:
پرودگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين فاقد هر گونه زراعت و آب گياه ، نزد خانه اى كه حرم تو است گذاشتم تا نماز را بپاى دارند )) ( ربناى انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقموا الصلوة ) و اين هنگامى بود كه حضرت ابراهيم عليه السلام پس از آنكه از كنيزش ((هاجر )))پسرى به او داد و نامش را (( اسماعيل )) گذاشت ،حسادت همسر نخستينش ((ساره )) تحريك شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل كند،از حضرت ابراهيم عليه السلام خواست كه آن مادر و فرزند را به نقطه ديگرى ببرد،و ابراهيم عليه السلام طبق فرمان خدا در برابر اين درخواست تسليم شد اسماعيل و مادرش هاجر را به سرزمين مكه كه در آن روز نزديك يك سرزمين خشك و خاموش و فاقد همه چيز بود آورد و در آنجا گذارد،و با آنها خداحافظى كرد و رفت .
چيزى نگذشت كه اين كودك و آن مادر در آن آفتاب گرم و داغ تشنه شدند، هاجر براى نجات جان كودكش سعى و تلاش فراوان كرد، اما خدائى كه اراده كرده بود، آن سرزمين يك كانون بزرگ عبادت گردد، چشمه زمزم را آشكار ساخت چيزى نگذشت كه قبيله بيابانگرد (( جرهم ))كه از نزديكى آنجا مى گذشتند از ماجرا آگاه شدند و در آنجا رحل اقامت افكندند و ((مكه )) كم كم شكل گرفت .
پس حضرت ابراهيم عليه السلام دعاى خودش را اين چنين ادامه مى دهد:((خداوندا اكنون كه آنها در اين بيابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو مسكن گزيده اند، تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دلهايشان بيفكن ))(
فاجعل افئداة من الناس تهوى اليهم ) ((و آنها را از انواع ميوه ها (ثمرات مادى و معنوى ) بهره مند كن ،شايد شكر نعمتهاى تو مرا ادا كنند )) (و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون ) (246)
نكته هاى آيه
1- آيا مكه در آن زمان شهر بود؟
در آيه فوق استفاده مى شود كه حضرت ابراهيم عليه السلام يكبار عرض مى كند خداوندا من فرزندانم را در يك سرزمين فاقد آب و آبادى و زراعت گذاشتم ،اين مسلما ، اشاره به آغاز ورود او در سرزمين مكه است كه در آن موقع نه آب بود و نه آبادى و نه خانه و ساكن خانه ،تنها بقاياى خانه خدا بچشم مى خورد،و يك مشت كوههاى خشك و بى آب و علف !
ولى مى دانيم اين تنها سفر ابراهيم به سرزمين مكه نبود باز هم مكرر به اين سرزمين مقدس گام گذارده ، در حالى كه ((مكه )) تدريجا شكل نهرى را بخود گرفت و قبيله ((جرهم )) در آنجا ساكن شده بودند، و پيدايش چشمه زمزم آنجا را قابل سكونت ساخت .
بنظر مى رسد دعاهاى حضرت ابراهيم عليه السلام در يكى از اين سفرها بوده و لذا، مى گويد خداوندا اين شهر از محل امن و امان قرار ده و اگر از وادى غير ذى ذرع مى گويد يا از گذشته مكه حتى پس از شهر شدن سرزمينى است غير قابل زراعت كه بايد احتياجاتش را از بيرون بياورند،چرا كه از نظر جغرافيائى در ميان يك مشت كوههاى خشك بسيار كم آب واقع شده است . (247)
2- نكته دوم :
چرا خداوند سرزمين مكه را در جاى خشك و بى آب و علف وحرم امن خدا قرار داده است ؟
كسانى كه به مكه مشرف شده اند به خوبى مى دانند خانه خدا و مسجد الحرام و بطور كلى مكه در بالاى يك مشت كوههاى خشك و بى آب و علف قرار گرفته است ، گوئى صخرها را قبلا در تنور داغى بريان كرده اند و بعد بر جاى خود نصيب نموده اند (248)
در عين حال اين سرزمين خشك و سوزان بزرگترين مركز عبادت و پر سابقه ترين كانون توحيد در روى زمين است ،به علاوه حرم امن خدا است در اينجا براى بسيارى اين سوال پيش مى آيد كه چرا
چنين مركز مهمى را خداوند در چنان سرزمينى قرار داده است ؟
على عليه السلام در خطبه ((قاصعه )) با رساترين عبارات و زيباترين تعبيرات فلسفه اين انتخاب را بيان فرموده است :((وضعه باوعر بقاع الارض حجرا و قل نتائق الدنيا.. مدرا… بين جبال خشه و رمال دمثه … و لو اراد سبحانه ان يضع بيته الحرام ومشاعر الظام بين جنات و انهار و سهل و قرار جم ، الاشجار،دانى الثمار،ملتف البنى ،متصل القرى بين برة سمراء روضه خضراء و راياف محدقة و عراض مغدقة و رياض ناظره و طرق عامرة لكان قد صغر قدر الجزاء على حسب و لو كان الاساس المحول عليها و الاحجار المرفوع بها، بين زمردة خضراء و ياقوته حمرا و نورو ضياء لخلف ذلك مصارعة الشك فى الصدور ،و لوضع مجاهدة ابليس عن القلوب ،ولنفى متعلج الريب من الناس ،و لكن الله يختبر عباده بانواع الشدائد و يتعبدهم بانواع المجاهد و يبتلهم بضروب المكار،اخرابا للتگبر من قلوبهم و اسكانا للتذلل فى نفوسهم ،و ليجعل ذلك ابوابا فتحاالى فضله ،و اسبابا ذللا لعفوه ))
(( خدا خانه اش را در پر سنگلاخ ترين مكانها و بى گناه ترين نقاط زمين … در ميان كوههاى خشن و شنهاى فراوان قرار داد اگر خدا مى خواست خانه و حرمش را و محل انجام عبادت بزرگ حج را در ميان باغها و نهرها و سرزمينهاى هموار و پر درخت و باغهاى پر ثمر، در منطقه اى آباد،داراى كاخهاى بسيار و آباديهاى به هم پيوسته بيشمار، در ميان گندم زارها و بوستان هاى پر گل و گياه در لابه لاى باغهاى زيبا و پر طراوت ،و پر آب در وسط گلستانى بهجت را،با جاده هائى آباد قرار دهد مى توانست ،ولى به همان نسبت كه آزمايش بزرگ حج عبادت راحت و ساده تر مى شد ، پاداش و جزا نيز كمتر بود.
و اگر خدا خواست به خوبى مى توانست پايه هاى خانه كعبه و سنگهائى كه ساختمان آن را تشكيل مى دهد از زمرد سبز، و ياقوت سرخ ، و نور و روشنائى قرار دهد،مى توانست ، ولى در اين حال شك و ترديد، كمتر در دل ظاهر بينان رخنه مى كرد،وسوسه هاى پنهانى شيطان به سادگى دور مى شد، ولى خدا مى خواهد بندگانش را با انواع شدائد بيازمايد و با انواع مشكلات در طريقى انجام عبادتش رو برو كند ،تا تكبر از قلبهايشان فرو ريزد،و خضوع و فروتنى در آن جايگزين گردد و در پرتو اين فروتنى و خضوع درهاى فضل و رحمتش را به روى آنها بگشايد و وسائل عفو خويش را به آسانى در اختيار شان قرار دهد. ))(249)
داستان آيه 42
نماز حضرت ابراهيم عليه السلام در جوار كعبه الهى
يكى از پيامبران بزرگ الهى كه عمر دويست ساله خود را در راه مبارزه با شرك و دعوت مردم به توحيد واطاعت خداوند گذرانيد، حضرت ابراهيم عليه السلام بود،عبادت و نماز در مكتب او،يكى از مهمترين وظايف پيروانش به شمار مى رفت ، آنگاه كه آن حضرت از سوى خداوند فرمان يافت تا همسرش هاجر و فرزند نوازدش ،اسماعيل را به سرزمين مكه برده و در آنجا اسكان دهد،آماده اجراى دستور الهى شد وبه درگاه خداوند عرض كرد:( ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى عند بيتك المحرم ربنا ليقموا الصلوة ) (250) ((پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى ، در كنار خانه اى كه حرم توست ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند ))،((تا از اين جا نداى دعوت مردم به نماز برخيزد واينها نماز را بر پا كنند و قيام نماز را بر عهده گيرند وقتى كه نماز قيام كرد، ملت در پرتو قيام نماز را از هر گونه شرك و طغيانگرى منزه خواه بود )) (251)
و نيز درباره حضرت ابراهيم عليه السلام مى خوانيم ، ((روزهايى كه اسماعيل بزرگ شده بود، در هشتم ذيحجه اى ابراهيم عليه السلام فرزند را برداشت ولبيك گويان راه ((منى )) را پيش گرفتند و با پيروان موحدى كه همراه آنان بودند، ابراهيم عليه السلام براى ظهر وعصر و مغرب و عشا، نمازهاى جماعتى تشكيل داد،و پيروانش به او اقتدا كردند (و از آن تاريخ تاكنون حدود چهار هزار سال مى گذرد)كه دره ((منى )و بعد صحراى عرفات را با نور توحيد و نماز جماعت ،جلوه شكوهمندى بخشيدند. (252)