از مرحوم آية اله حاج آقا بزرگ تهرانى رحمة اله عليه (صاحب كتاب الذريعة ) نقل شده است كه ايشان فرمود: در ايامى كه طفل بودم ، مادربزرگ ((مادر پدر)) من از دنيا رفت . بعد از مجلس ترحيم و گذشتن چند روز از فوت آن مرحومه .
يك روز مادر من ، آلبالو پلو پخته بود. هنگام ظهر فقيرى در كوچه ها سئوال مى كرد و از مردم چيزى مى گرفت . مادر من هم كه در مطبخ مشغول كار بود صداى آن را شنيد و براى خيرات و صدقه به روح مادر شوهرش كه تازه از دنيا رفته بود، مى خواست مقدارى از غذا به سائل بدهد ولى ظرف تميز در دسترس نبوده ، براى آن كه سائل از در منزل رد نشود، با عجله مقدارى از آلبالو پلو را در طشت حمام كه در دسترس بود ريخت و به سائل مى داد و از اين موضوع كسى هم خبر نداشت .
نيمه شب ، پدر من از خواب بيدار شد و مادرم از خواب بيدار كرد و گفت : امروز چكار كرده اى ؟ مادرم گفت : نمى دانم (مگر چه شده است )؟
پدرم گفت : الان مادرم را در خواب ديدم كه گفت : از عروس خودم گلايه دارم . امروز آبروى مرا نزد مردگان برد، غذاى مرا در طشت حمام فرستاد. مگر امروز چه عملى انجام دادى و چكار كرده اى ؟
مادرم مى گفت : هر چه فكر كردم چيزى به نظرم نيامد. ناگهان متوجه شدم كه روز گذشته مقدارى آلبالو پلو به سائل دادم و چون به قصد هديه و صدقه براى روح تازه گذشته داده ام در عالم برزخ ، همان غذاى او بوده است و آن را به همان طريق در عالم ملكوت براى مادر شوهرم برده اند و او از اين كارش گلايه مند است .
او شكوه دارد، چرا غذاى مرا كه آلبالو پلو است و صورت ملكوتيش طبق نور مى باشد كه براى روح متوفى مى برند در طشت حمام ريخته است و اهانت به سائل ، اهانت به روح متوفى است . (336)