سرزمين صفين

صفين ، نام سرزمينى است در غرب رود فرات ك بين ((رقه )) و ((بالس )) واقع شده است . در اين ناحيه جنگ سختى بين لشكريان على عليه السلام و معاويه روى داد و تلفات سنگينى بهر دو طرف وارد شد. بنابر قولى عدد لشكر اميرالمؤ منين 90 هزار و عدد لشگر معاويه 120 هزار بود.(89)


زمين صفين ، داراى شريعه وسيعى بود كه احتياجات سربازان هر دو طرف را بخوبى برآورده ميساخت . ماءمورين هر قسمتى ميتوانستند سواره طول شريعه را بپيمايند، خود را به آب برسانند، مركبها را سيراب كنند، و براى گروه خويش نيز بقدر كافى بردارند.
اراضى صفين بمقدار قابل ملاحظه اى از سطح آب فرات بالاتر بود. در گذشته كه وسائل ماشينى و پمپ وجود نداشت سكنه اين قبيل اراضى با استفاده از طناب و دلو آب برميداشتند ولى در نقاط پرجمعيت و همچنين در جاهائى كه چارپاداران و صاحبان اغنام و احشام زندگى ميكردند و آب دلو، جوابگوى احتياجاتشان نبود ناچار راهى برودخانه ميگشودند و از نقطه اى كه زمين ارتفاع كمترى داشت خاك بردارى ميكردند و رهگذر سرازيرى ميساختند كه منتهى اليه شيب آن با آب رودخانه هم سطح بود. از اين راه حيوانات را براى آب دادن تا لب رودخانه ميبردند و آب مورد نياز خود را نيز از همانجا تاءمين ميكردند، در لغت عرب ، اين رهگذار را (شريعه ) ميگويند.
پيش از آن كه جنگ صفين آغاز شود معاويه بن ابى سفيان تصميم گرفت شريعه فرات را محاصره كند، راه را بروى سربازان على (ع ) ببندد، آنان را در تنگناى آب قرار دهد، و بدين وسيله موجبات پيروزى خود را هرچه زودتر فراهم آورد. به تصميم نامشروع و غير انسانى خويش جامه عمل پوشاند چهل هزار سرباز را به فرماندهى ابوالاعور بر شريعه فرات گمارد و دستور داد از ورود لشكريان على عليه السلام جلوگيرى كنند.
گروهى از سربازان عراق ، براى برداشتن آب ، بسوى شريعه رفتند، با ممانعت سربازان معاويه روبرو شدند، مختصر زد و خوردى بين آنان روى داد و بدون برداشتن آب به عسگرگاه خويش مراجعه كردند. خبر محاصره فرات شايع گرديد سپاهيان على عليه السلام بخشم آمدند، ميخواستند هر چه زودتر بمقابله برخيزند و با زور شريعه را از محاصره لشگر شام ، خارج سازند ولى امام عليه السلام اجازه نميداد زيرا نميخواست جنگ از ناحيه خودش آغاز گردد و سربازانش قبل از اتمام حجت بمعاويه و ياران وى دست به شمشير بزنند.
براى روشن شدن وضع و تعيين تكليف عبدالله بن بديل ، صعصة بن صوحان و شبث بن ربعى را احضار فرمود و دستور داد با هم نزد معاويه برويد و از طرف من به وى بگوئيد ما در اينجا نيامده ايم كه بر سر آب با هم بجنگيم ، سپاهيانت را بگو مراحمت نكنند و راه را باز بگذارند تا هر دو لشكر آب بردارند.
فرستادگان على عليه السلام نزد معاويه رفتند و پيام آنحضرت را ابلاغ نمودند، بعلاوه خودشان نيز در اين باره صحبت كردند و هر يك از آنها بمعاويه تذكراتى دادند و او را از فتنه و خونريزى برحذر داشتند. اطرافيان معاويه نيز در مجلس سخنانى گفتند و بعضى از آنها جدا با محاصره فرات مخالف بودند ولى معاويه همچنان روى نظر خود پافشارى كرد، در تصميم خود باقى ماند، و به پيام اميرالمؤ منين (ع ) پاسخ منفى داد.
ماءمورين پيام ، مراجعت كردند و آنچه در مجلس معاويه گذشته بود شرح دادند، خبر ادامه محاصره فرات ، لشكر عراق را سخت ناراحت كرد و آنانرا براى دست زدن به يك پيكار خونين مهيا ساخت .
شب فرا رسيد و تاريكى همه جا را پوشاند. على عليه السلام از خيمه بيرون آمد و به سركشى عسكرگاه رفت . از پشت خيمه ها مى شنيد كه سربازان از ستم معاويه ، محاصره شريعه ، و مضيقه آب گفتگو ميكنند، شعر جنگ ميخوانند، از جنگ سخن ميگويند، و در انتظار فرمان جنگ هستند، چون به خيمه بازگشت طولى نكشيد اشعث بن قيس و سپس مالك اشتر حضور حضرت آمدند، وضع بى آبى را شرح دادند، آمادگى افسران و سربازان را براى جنگ بعرض رساندند، و جدا درخواست نمودند كه اجازه فرمايد به لشكر معاويه حمله كنند، شريعه فرات را آزاد سازند و به اين عمل ناروا و شرم آور خاتمه دهند. على عليه السلام كه از فرستادن نماينده و اتمام حجت ، نتيجه اى نگرفته بود ناچار باخواست فرماندهان موافقت كرد، جنگ را اجازه داد و فرمود:
اين معاويه و لشكريان او هستند كه ظلم و تعدى را شروع كرده اند و اينانند كه درباره شما ستم را آغاز نموده و با رفتار تجاوزكارانه خويش به استقبالتان آمده اند.
مالك و اشعث بعسكرگاه بازگشتند، اجازه جنگ را براى آزاد ساختن شريعه فرات اعلام نمودند، و بسربازان خود گفتند هر كس از مرگ نمى هراسد براى سپيده دم آماده باشد. دوازده هزار نفر دواطلب شدند و اول آفتاب ، زد و خورد آغاز شد. جنگ سختى درگرفت و هر دو طرف كشته دادند اما عدد مقتولين لشكر شام خيلى بيشتر از كشته هاى عراقى بود. سرانجام لشكر اميرالمؤ منين پيروز شد، لشكريان معاويه گريختند، و شريعه فرات در اختيار سربازان على عليه السلام در آمد.
پس از اين شكست ، معاويه بعمروبن عاص گفت : چه نظر دارى ؟ آيا على بن ابيطالب بما آب خواهد داد؟ عمرو پرسيد خودت چه فكر ميكنى ؟ در جواب گفت بعقيده من حضرت على (ع ) آب را از هيچ آفريده اى باز نميگيرد.
دو روز گذشت و درباه آب ، پيامى رد و بدل نشد روز سوم معاويه ، دوازده نفر را ماءموريت داد كه نزد على عليه السلام بروند و استجازه كنند كه لشكريان شام ، از راه شريعه آب بردارند.
فرستادگان بمحضر آنحضرت شرفياب شدند يكى از آنان آغاز سخن كرد و گفت :
اكنون كه با نيرومندى بر ما غلبه كرده اى و شريعه فرات را در اختيار گرفته اى تفضل فرما، به ما آب بده ، و كار گذشته معاويه را ببخشاى .
على عليه السلام در پاسخ فرمود: باز گرديد و به معاويه بگوئيد هيچكس ‍ مزاحم شما نيست ، برويد و بدون هيچ مانعى از فرات آب برداريد، و دستور داد تا منادى اين مطلب را بعموم سپاهيان ابلاغ نمايد.
سه روز وضع شريعه فرات عادى بود و هر دو لشكر آزادانه آب برميداشتند ولى معاويه دوباره بفكر محاصره فرات افتاد و براى آنكه لشكريان على عليه السلام را با فريب از شريعه دور كند و خود جاى آنانرا بگيرد بر چوبه تيرى نوشت : ((يكى از بندگان خدا كه دوستدار مردم عراق است آگهى ميدهد كه معاويه قصد دارد بند فرات را بشكند و سربازان اطراف شريعه را غرقه سيلاب سازد بهوش باشيد و حذر كنيد)).
شبانه آن تير را در كمان گذارد و در محيط لشكرگاه على (ع ) پرتاب كرد. صبح كه هوا روشن شد يكى از سربازان ، آن تير را از زمين برداشت عبارت روى چوب را خواند و بديگرى داد و همينطور دست بدست گشت تا آنرا نزد على عليه السلام آوردند، حضرت فرمود: اين خدعه معاويه است ميخواهد مرعوبتان كند و شما را از طرف شريعه پراكنده سازد.
از طرف ديگر صبحگاهان دويست نفرد مرد قوى و نيرومند با بيل و كلنگ و ديگر وسائل تخريب ، كنار بند فرات آمدند، نعره ميكشيدند، فرياد ميزدند، و مشغول كار شدند، عراقيان از مشاهده آن گروه و آغاز تخريب بند فرات باور كردند كه نويسنده چوبه تير مرد با اطلاعى بوده ، و بموقع از روى خيرخواهى عراقيان را آگاه كرده است . از اينرو فرماندهان و رؤ ساء قبائل ، صلاح را در آن ديدند كه شريعه را ترك گويند و عده خود را از خطر احتمالى كه ممكن است دامنگيرشان شود رهائى بخشند. نظر خود را عملى كردند تا غروب آنروز اطراف شريعه تخليه شد و سربازان ، خيمه ها را برچيدند و با تمام وسائل و لوازمى كه داشتند به نقطه دورترى منتقل شدند.
نيمه شب سربازان شامى بدستور معاويه شريعه فرات را اشغال كردند و خيمه هاى خود را بجاى خيام سربازان على عليه السلام برافراشتند. صبحگاه عراقيان به اشتباه خود پى بردند از فكر معاويه آگاهى يافتند. و از اينكه تذكر اميرالمومنين (ع ) را ناشنيده گرفته و طبق دستورش عمل نكرده بودند سخت شرمنده و پشيمان شدند بعضى از شيوخ و امراء سپاه حضور حضرت رسيدند، مراتب ندامت و خجلت خود را از اين پيش آمد اظهار داشتند و تعهد كردند حداكثر مجاهد و كوشش را بكار بندند تا اين شكست سنگين ، جبران شود و اين لكه ننگين زدوده گردد.
مالك و اشعث در مقابل لشكر، خطابه مهيجى ايراد كردند، سربازان كه خود از فريبكارى معاويه غضب آلود و ناراحت بودند با شنيدن سخنان آن دو، برافروخته تر شدند و از شدت هيجان ، غلافهاى شمشير را شكستند، با هم پيمان مرگ بستند و مانند شير خشمگين ، روانه ميدان كارزار شدند. جنگ خونينى درگرفت ، عده اى از سربازان شام و عراق كشته و زخمى شدند روز، بپايان نرسيده بود كه لشكريان شام ، قدرت مقاومت را از دست دادند، پشت به ميدان جنگ كردند و بعضى تا سه فرسخ ، فرار نمودند، سربازان على عليه السلام پيروزى درخشانى بدست آوردند و شريعه فرات مجددا به اختيارشان آمد.
آنگاه اشعث حضور على عليه السلام شرفياب شد و خبر غلبه لشكر را بعرض رساند و ضمنا درخواست كرد اجازه فرمائيد آب را از سپاه معاويه بازگيريم و آنانرا تشنه بگذاريم حضرت اجازه نداد و فرمود همه بايد آب بردارند و براى آنكه آزادى آب هر چه زودتر به اطلاع معاويه و لشكريانش ‍ برسد اين بار به انتظار درخواست معاويه نماند خود پيشدستى كرد و كسى را نزد معاويه فرستاد و پيام داد كه ما عمل زشت شما را تلافى نمى كنيم و از برداشتن آب ممانعت نمى نمائيم ، راه شريعه بروى لشكر شام باز است و ميتوانند آزادانه هرچه آب ميخواهند بردارند.(90)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.