عطر هزار آسمان بال

عطر هزار آسمان بال

افسوس چشمى نفهميد راز پريشانيام را

شبگرد صحراى در دم؛ مجنونترين دوره گردم

با چشمى از بُهت،  لبريز ديدم در آنسوى رؤيا

چندان ميآيد زدل، آه کاين عابر شعله آلود

يک شب گذر کن زخوابم،  اى عابر آسمانها!

خونشروه هاى نگاهم،  عطرى غريبانه دارد

از جرگه ى آسمانم ميخواهم آبى بمانم

عطر هزار آسمان بال ازدستهاى تو جاريست

  امواج دريا نخواندند اندوه توفانى ام را

يک شب بيا شعله ورکن، روح بيابانى ام را

آئينه اى جار مى زد،  انبوه حيرانى ام را

شايد بسوزاند امشب چشمان بارانى ام را

خورشيد وارانه کن گرم، روح زمستانى ام را

رنگى زهُرم عطش زن،  نجواى پيشانى ام را

روشن کن اى نورگستر، اعماق ظلمانى ام را!

بشکن طلسم قفس را،  خواب پريشانى ام را

نعمت ا… شمسى پور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.