| مـردم ديـده بـه هـر سو نگرانند هنوز | چشـم در راه تـو، صاحب نظرانند هنوز | |
| لالـهها، شعله كش از سينه داغند به دشت | در غـمت، هـمدم آتـش جگرانند هنوز | |
| از سـراپرده غـيبت خـبرى باز فرست | كـه خـبر يـافتگان، بـىخبرانند هنوز! | |
| آتـشى را بـزن آبـى بـه رخ سوختگان | كـه صدف سوز جهان، بد گهرانند هنوز | |
| پرده بـردار! كـه بـيگانه نبيند آن روى | غـافل از آيـنه، ايـن بى بصرانند هنوز! | |
| رهـروان در سـفر بـاديه، حيران تواند | بـا تـو آن عهد كه بستند، بر آنند هنوز | |
| ذرّههـا در طـلب طـلعت رويت، با مهر | هـمچنان تـاخته چون نـو سفرانند هنوز | |
| سـحر آمـوختگانند، كـه با رايت صبح | مـشعل افـروز شـب بى سحرانند هنوز | |
| طاقت از دست شد، اى مردمك ديده! دمى | پرده بگشـاى! كـه مـردم نگرانند هنوز |
بیاد امام زمان مظلوم و غریبم اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

