? علی فروشی
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
? روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی به حال ابوذر غفاری میسوزد خدا رحمتش کند.
? اصحاب پرسیدند چطور؟
مولا فرمودند: آن شبی که به دستور خلیفه مأموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانهی او رفتند چهار کیسهی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مأمورین گفت:
? شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید،
دوم بیانصافها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
? شما با این چهار کیسه اشرفی میخواهید من “علی” فروش شوم؟
تمام ثروتهای دنیا را که جمع کنی با یک تار موی “علی” عوض نمیکنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
✨ مولا گریه میکردند و میفرمودند: به خدایی که جان “علی” در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست… سه شبانهروز بود که او و خانوادهاش هیچ نخورده بودند ✨
? الکافی، ج ۸
#حکایت
@askdin_com