?ترحم?

?ترحم?

⚜️از شهر گیلان غرب به سمت کرمانشاه راه افتادیم. مینی بوس تازه راه افتاده بود که صدایی آمد و توقف کرد!
بعد به راه خود ادامه داد. ابراهیم از پنجره به بیرون نگاه کرد.
ماشین به یک سگ برخورد کرده بود. سگ هم لنگان لنگان به آنسوی جاده رفت.
?ابراهیم متوجه ماجرا شد. سریع به راننده گفت: نگه دار…
کرایه دو نفر را حساب کرد و پیاده شدیم. گفتم: داش ابرام الان هوا تاریک میشه برا چی پیاده شدیم؟
?ابراهیم چیزی نگفت و رفت سراغ سگ! پایش را با یک تکه چوب و پارچه آتل بست.
به یک کرد محلی هم پول داد و گفت: اگه استخوان داری به این سگ بده.
بعد از مدتی الاف شدن با ماشین بعدی رفتیم.
? ابراهیم در تمام عمرش دل کسی را نسوزاند. تا توانست به بندگان خدا خدمت کرد. یقین داریم که او از مقربین است.
????????????
?روایت مرتضی پارساییان.
? برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم 2( در دست انتشار)
♦️انتشارات شهید ابراهیم هادی♦️
@nashrhadi

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.