شهیدان زنده اند…?

شهیدان زنده اند…?

 

پدر شهید طاهری میگفت: میخواستم خانه را برای هیئت آماده کنیم.
خسته بودم. دراز کشیدم و خوابیدم. بلافاصله پسرم به خوابم آمد‼️
✳️گفتم: حسن تو رفتی و شهید شدی و… من مانده ام با این همه کار. راستی امشب اینجا می مانی برای هیئت؟
?پسرم لبخندی زد و گفت: نه پدر جان. امشب نیستم. بعد نام یکی از همسایگان محله قدیم ما را برد و گفت: امشب شب اول قبر فلانی است. او حقی گردن من دارد. باید بروم به او سر بزنم و کنارش باشم.
?گفتم: این شخصی که می‌گویی از اراذل و … بود. او چه حقی گردن تو دارد؟!
✅گفت: روز تشییع جنازه من هوا بسیار گرم بود. مردم همراه پیکر من به سمت خانه آمدند. این بنده خدا یک شلنگ آب از خانه اش بیرون انداخت و با یک سینی و چند لیوان به تشییع کنندگان من آب داد. او همینقدر گردن من حق دارد‼️
پدر شهید می گفت از خواب بیدار شدم و سریع به محله قبلی رفتم.
?درست بود. حجله زده بودند و همان شخصی که پسرم گفته بود آن روز تشییع شده بود.
????????????
برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند. (در دست انتشار) اثر گروه شهید هادی.
?بانشر شهید هادی همراه باشید.
@Nashrhadi

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.