شفا❄️

شفا❄️

هيچ خبري از محمد نداشتم. چند سال قبل ناراحتي قلبي من شديد شد. آنقدر كه هيچ كاري نمي توانستم انجام دهم. تا اينكه انتظار من به سر آمد.!
✅یك شب در عالم رويا پسر من محمد با لباس سپاه ويك اتومبيل زيبا به ديدار من آمد. با هم به بهشت زهرا بر سر مزار حسين، پسر ديگرم رفتيم. آنجا خيلي خلوت بود.
?همين كه به مزارحسين رسيديم يكدفعه جمعيت زيادي در كنار ما جمع شده اند. آنها به من ومحمد سلام كردند.
❤️فهميدم آنها شهدا هستند. بعد محمد من را به خانه رساند. واشاره اي به قلب من نمود.
?يكدفعه از خواب پريدم، پزشك معالج هم باورش نمي شد. هيچ اثري از ناراحتي قلبي بجا نمانده بود. قلب من ديگر هيچ مشكلي پيدا نكرد…
?????????????
برگرفته از کتاب بهشت زیر قدمهایش. اثر گروه شهید هادی.
?بانشر شهید هادی همراه باشید.
@Nashrhadi

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.