آقای شهردار❄️

آقای شهردار❄️

وقتي آقا مهدي باکری، شهردار اروميه بود، يك شب باران شديد باريد. به طوري كه سيل جاري شد.
✳️ايشان همان شب ترتيب اعزام گروه امداد را به منطقه سيل زده داد و خودش هم با آخرين گروه عازم منطقه شد. پا به پاي ديگران در ميان گل و لاي كوچه كه، به كمك مردم سيل زده شتافت.
?در اين بين، آقا مهدي متوجه پيرزني شد كه با شيون و فرياد، از مردم كمك مي خواست. تمام اسباب و اثاثيه پيرزن در داخل زير زمين خانه آب گرفته بود.
?آقا مهدي، بي درنگ به داخل زير زمين و مشغول كمك به او شد.
پيرزن به مهدي كه مرتب در حال فعاليت بود نزديك شد و گفت: خدا عوضت بدهد مادر! خير ببيني.
نمي دانم اين شهردار فلان فلان شده كجاست تا شما را ببيند و يك كم از غيرت و شرف شما ياد بگيريد؟»
آقا مهدي خنده اي كرد و گفت : راست مي گويي مادر! اي كاش ياد مي گرفت…
?????????????
برگرفته از.کتاب شهید گمنام. اثر گروه شهید هادی.
بانشر شهید هادی در محضر شهدا باشید.
@Nashrhadi

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.