مهمان شهدا❄️

مهمان شهدا❄️

دانشگاه شمال کشور قبول شدم. روز اول سر کلاس؛ استاد ما حرفهای نامربوط در مورد شهدا و بسیج زد.
من هم با دلیل و منطق با او بحث کردم.
استاد هم که از حجاب من بدش می آمد مرا از کلاس اخراج کرد وگفت: دیگر حق نداری کلاس من بیایی.
✳️در خوابگاه به یاد پدر شهیدم خیلی گریه کردم.
✅همان شب در خواب دیدم که یک جوان نورانی به من گفت: شما در اینجا مهمان شهدا هستی. برو سر کلاس و اگر استاد حرفی زد بگو همه ما مدیون شهدا هستیم و…
بعد خودش را معرفی کرد و گفت: من شهید محمدابراهیم موسی پسندی هستم.
?فردا صبح وارد کلاس شدم. استاد نگاهی کرد و با شرمندگی گفت: همه ما مدیون شهدا هستیم‼️
بعد بالای سر من آمد و گفت: شما شهید موسی پسندی می شناسی؟
کمی فکر کردم و گفتم: بله.
معلوم شد خواب مرا استاد هم دیده. از آن روز برخورد استاد کامل عوض شد!
????????????
برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند. اثر گروه شهید ابراهیم هادی.
@nashrhadi

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.