كتاب حاضر
هميشه هدف بزرگانى چون سعدى اين بود كه الفاظ را آيينه معنى قرار دهند و آن معنى را به عنوان نصيحت و اندرز، براى هدايت انسانها، به گوش آنان برساند، نه به عكس كه معنى را فداى لفظ كنند و را لفظ باز منهاى معنى ، مردم را سرگرم نمايند.
هدف سعدى در كتابهايش ، از جمله ، نگارش گلستان ، نصيحت و پيام و ارشاد انسانها است ، چنانكه خود در آخر مقدمه گلستان گويد:
مراد ما نصيحت بود و گفتيم
|
حوالت با خدا كرديم و رفتيم
|
و مردم را تشويق و دعوت مى كند كه از بوى دل انگيز گلهاى كتاب گلستان ، بهره جويند كه هميشه با نشاط و تازه است ، و مانند گلهاى گياهان ، زودگذر نيست . در همين رابطه مى گويد:
به چه كار آيدت ز گل طبقى ؟
|
گل همين پنج روز و شش باشد
|
وين گلستان هميشه خوش باشد(33)
|
از ويژگيهاى گلستان سعدى اينكه : كاملا ابتكارى و دور از تقليد از اين و آن است . سعدى در اين مورد گويد: ((در همه گلستان ، بر خلاف عادت مؤ لفان از اشعار پيشينيان ، شعرى به عاريت گرفته نشد، و اشعار من با اشعار آنها آميخته نگرديد:))
يعنى : ((جامه كهنه و پاره خود را درست گردانيدن و بر تن راست كردن ، بهتر از آن است كه جامه نوى را به عاريت طلب نمود.))
به اين ترتيب غالب گفتار سعدى شادى آور، خوشبو و نمكين و تازه است .(34)
گرچه گلستان سعدى پس از هفتصد و پنجاه و هشت سال ، هنوز طراوت و تازگى خود را حفظ كرده است ، ولى بر همگان روشن است كه به خاطر سنگينى بيان آن عصر، براى توده مردم امروز قابل فهم نيست و جز خواص از آن بهره مند نمى شوند. بنابراين براى بهره مندى همه مردم ، لازم آمد كه به قلم روان و همگانى نگارش يابد تا در دسترس و بهره گيرى همگان قرار گيرد.
بر همين اساس ، پس از آنكه گزيده اى از ((داستان مثنوى )) مولانا جلال الدين را به قلم روان در سطح عموم نوشتم و در سطح وسيع انتشار يافت ، بر اين فكر بودم كه حكايات ((گلستان سعدى )) را نيز به قلم روان بنويسم و تقديم نمايم . اشتغالات به من فرصت نمى داد تا اينكه ناشر محترم (انتشارات نبوى ) پيشنهاد دادند و تاءكيداتشان موجب شد كه همت گمارم و به اين كار مثبت جامه عمل پوشم . خدا را شكر كه بر اين كار توفيقم داد.