آشنایی من با شهید ابراهیم هادی

❤️ #دلنوشته ۳

آشنایی من با شهید ابراهیم هادی از انجایی شروع شد که دنبال یک رمان زیبای عاشقانه بودم
روزی در خانه ی دوستم چشمم به کتابی افتاد نگاهی به جلدش کردم نگاه معصومانه ی شهید دلم را به لرزه انداخت
دوستم را مسخره کردم و گفتم شیخ شدی کتاب مذهبی میخونی!!
گفت:کتابش خیلی قشنگه و کمی از شهید هادی برایم گفت
از انجایی که رمان جدیدی نداشتم
از او خاستم تا کتاب را به من بدهد
همراه کتاب یک پلاک بود که عکس شهید هادی روی ان حک شده بود
تنها دلیلی که داشتم برای خواندن کتاب نگاه زیبایش بود
هرشب قسمتی از کتاب را میخواندم و هنگام بستن کتاب نگاهی به عکسش می انداختم انگار با نگاهش هدایتت میکند…
کتاب ک تمام شد از شهید هادی یک چیز خاستم ان هم نماز اول وقت بود …
پلاکش را گردن کردم با هر اذانی که میشنیدم صدای اهنگین پلاکش مرا هشیار میکرد
و هرگاه غفلت میکردم با نگاه با پلاکش و چشمان معصومش هدایتم میکرد
و چه زیباست اسم زیبای ♥️هادی♥️
و سخنی زیبا از شهید هادی که همیشه
در گوشم می پیچد [تمام مشکل ما این است که رضایت هرکس برایمان مهم است جز رضایت خداوند]
و شهید ابراهیم هادی هدایت کننده ی من بوده و هست و از او میخواهم مرا هرروز بیشتر و بیشتر به راه خدا نزدیک کند.

?? @Ebrahimhadi

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.