146. پيشدستى آرام رونده بر شتابزده |
يك روز در سفرى بر اثر غرور جوانى ، شتابان و تند راه روى كردم ، و شبانگاه خود به پاى كوه بلندى پشته رسيدم ، خسته و كوفته شده بود و ديگر پاهايم نيروى راهپيمايى نداشت ، از پشت سر كاروان ، پيرمردى ناتوان ، آرام آرام مى آمد، به من رسيد و گفت : ((براى چه نشسته اى ؟ برخيز و حركت كن كه اينجا جاى خوابيدن نيست .))
گفتم : چگونه راه روم كه پايم را ياراى حركت نيست .
گفت : مگر نشنيده اى كه صاحبدلان مى گويند: رفتن و نشستن (با آرامش و كم كم ره سپرده ) بهتر از دويدن و خسته شدن و درمانده گشتن ؟ ))
اين كه مشتاق منزلى ، مشتاب
|
پند من كار بند و صبر آموز
|
اشتر آهسته مى رود شب و روز |