170. گفتگو ثروتمندزاده و فقيرزاده در كنار گور پدرشان
ثروتمندزاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقيرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقيرزاده مناظره مى كرد و مى گفت :
((صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگين است . مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در ميان قبر، خشت فيروزه به كار رفته است ، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك ، درست شده ، اين كجا و آن كجا؟ ))
فقيرزاده در پاسخ گفت : ((تا پدرت از زير آن سنگهاى سنگين بجنبد، پدر من به بهشت رسيده است .!))
مرد درويش كه بار ستم فاقه كشيد
|
به در مرگ همانا كه سبكبار آيد
|
و آنكه در نعمت و آسايش و آسانى زيست
|
مردنش زين همه ، شك نيست كه دشوار آيد
|
به همه حال اسيرى كه ز بندى برهد
|
بهتر از حال اميرى كه گرفتار آيد (428) |