171. داورى صحيح قاضى
بين سعدى و شخصى (مثلا به نام زيد ) درباره ثروتمندان و تهيدستان مناظره سختى در گرفت . زيد به طور مكرر و آشكار از ثروتمندان انتقاد مى كرد و تهيدستان را مى ستود، ولى سعدى كارهاى مثبت ثروتمندان را بر مى شمرد و از آنها تمجيد مى كرد، ولى از تهيدستان گستاخ و ناشكر انتقاد مى نمود، زيد گفت :
كريمان را به دست اندر درم نيست
|
خداوندان نعمت (429) را كرم نيست
|
سعدى گفت :
توانگران را وقف است و نذر و مهمانى
|
پراكنده روزى ، پراكنده دل (432)
|
در حديثى آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
الفقر سواد الوجه فى الدارين
فقر و تهيدستى ، روسياهى در دو جهان است . (433)
زيد مى گفت :، بلكه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
الفقر فخرى .
فقر، مايه افتخار من است .
سعدى گفت : باش كه منظور رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين سخن اين است كه : فقر آن گروهى كه راضى به رضاى خدا هستند موجب فخر است ، نه فقر آنانكه لباس پارسايى بپوشند و از نان سفره ديگران پاره اى بخورند. فقيرى كه بى معرفت است ، بر اثر حرص و آز كارش به جايى مى رسد كه :
كاد الفقر ان يكون كفرا
راه فقر به كفر، بسيار نزديك است (434)
اى طبل بلند بانگ در باطن هيچ
|
بى توشته چه تدبير كنى دقت بسيج (435)
|
روى طمع از خلق بپيچ از مردى
|
تسبيح هزار دانه ، بر دست مپيچ
|
زيد گفت : تو آنچنان از وصف ثروتمندان گزافه گويى نمودى كه پندارى آنها ترياك ضد زهر هستند، يا كليد خزانه رزق و روزى مى باشند، نه ، بلكه آنها مشتى متكبر، مغرور، خودخواه ، گريزان از خلق ، سرگرم انباشتن و شيفته مقام و مالند.سخنشان از روى ابلهى و نظرشان از روى اكراه و تندى است . نسبت گدايى به علما مى دهند و تهيدستان را بى سروپا خوانند. به خاطر ثروتى كه دارند در جايگاه بزرگان نشينند و خود را از ديگران برتر دانند. بى خبر از سخن حكيمان فرزانه ؟ گويند: ((هر كس در اطاعت خدا كم دارد، ولى ثروتش افزون است . در صورت توانگر است و در معنى فقير مى باشد .))
گر بى هنر به مال كند كبر بر حكيم
|
كون خرش شمار، و گرگا و عنبرست (436)
|
گفتگو سعدى و زيد ادامه يافت به طورى كه سعدى گويند:
او در من و من در او فتاده
|
خلق از پى ما دوان و خندان
|
از گفت و شنيد ما به دندان
|
با هم نزد قاضى رفتيم تا او بين ما داورى كند. وقتى كه قاضى از گفتگو و بحث ما آگاه شد، خطاب به من گفت : در يك باغ ، هم بيدمشك وجود دارد و هم چوب خشك . همچنين در ميان ثروتمندان هم شاكر هست و هم كفور (ناسپاس ). در ميان تهيدستان نيز هم صابر وجود دارد و هم نالان و بى قرار.(خوب و بد در هر گروهى وجود دارد، با مقايسه خوب و بد، خوبان و بدان را مى توان شناخت . )
اگر ژاله هر قطره اى در شدى
|
چو خر مهره (437) بازار از او پر شدى
|
مقربان درگاه خداوند متعال ، توانگران درويش سير تند و درويشان توانگر همت مى باشند. ثروتمندان ارجمند آنانند كه در انديشه تهيدستان باشند، و تهيدستان ارجمند كسانى هستند كه در برابر ثروتمندان ، دست سؤ ال دراز نكنند و به خدا توكل نمايند.
ثروتمند فرومايه كسى است كه تنها در فكر شكم خود است و گويد:
گر از نيستى ديگرى شد هلاك
|
مرا هست ، بط را ز طوفان چه باك ؟ (438)
|
دو نان چو گليم خويش بيرون بردند
|
گويند: غم گر همه عالم مردند
|
ولى ثرتمندانى هم هستند كه همواره سفره احسانشان براى تهيدستان گسترده است و سرايشان به روى آنان باز است ….
پس از داورى قاضى ، من و زيد به داورى او خشنود شديم . گفتار او را پسنديديم و با هم روبوسى و آشتى نموديم و گفتگوى ما به پايان رسيد. چكيده سخن قاضى اين بود:
مكن ز گردش گيتى شكايت ، اى درويش
|
كه تيره بختى ! اگر هم برين نسق (439) مردى
|
توانگرا! چو دل و دست كامرانت هست
|
بخور ببخش كه دنيا و آخرت بردى (440)
|
(پايان باب هفتم )