✍ کلید را طوری داخل قفل در می‌انداخت

من خشننیستم….

✍ کلید را طوری داخل قفل در می‌انداخت، که صدایش را نشنوم. کلید را که سریع در قفل می‌چرخاند و در را باز می‌کرد، دلم هُرّی می‌ریخت. نمی‌دانم از این وقت و بی‌وقت آمدن‌ها دنبال چه چیزی می‌گشت. در دلم می‌گفتم حتما می‌خواهد ببیند که بیکار نشسته‌ام یا دارم کارهای خانه را انجام می‌دهم.

? تا اینکه …‌
فهمیدم او به من و پسرم وقتی که در خانه تنها می‌مانیم، شک می‌کند.‌
ای‌وای! آن وقت بود که به عمق فاجعه‌ی ذهنی‌اش پی بردم.

براستی، منشأ اینهمه خشونت از کجاست؟
کاش سایه ی اَمنِ دیگران باشیم! نه صاعقه ی لحظه هایِ اَمن شان.

سبکزندگیانسانی #شکاکیت

(هم روایتِ و هم نقاشی؛
از مخاطبانِ شبکه هایِ اجتماعی )

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.