۴ سال پس از شهادت شهیدم…» 📝 #اختصاصی_ریحانه

سال پس از شهادت شهیدم…اختصاصی_ریحانه | دیدار با رهبر انقلاب به روایت همسر شهید روح‌الله قربانی؛ خانم زینب عبدفروتن

۴ سالی از شهادت شهیدم می‌گذشت و ‌فقط خدا می‌دانست که چقدر انتظار دیدن روی حضرت آقا را داشتم.


۷ خرداد ۱۳۹۸ یک روز از روزهای ماه مبارک رمضان بود که گوشی تلفنم زنگ خورد

وقتی گوشی را جواب دادم‌ و فهمیدم از بیت حضرت آقا هستند.

اصلا نمیتوانستم روی پایم بایستم؛ وقتی گفتند که حضرت آقا کتاب را خواندند و گفتند از همسرشهید تشکر کنید.


انگار بال درآورده بودم و بیش‌تر از هر لحظه به روح الله افتخار میکردم.

فقط گفتم سلام مرا به آقا برسانید و بگویید من منتظر دیدارشان هستم.

اصلا فکرش را هم نمیکردم که حرفم به گوش آقا برسد.


صبح ۳ روز بعد تماس گرفتند و گفتند به همراه نویسنده کتاب به بیت رهبری بیایید.


دنیا را آن لحظه به من دادند. وارد حسینه که شدیم، حال عجیبی داشت. مشغول قرائت قرآن شدیم. دل در دلم نبود تا آقا بیاید. انگار صدای قلبم را میشنیدم.


بعد از نماز در راهرویی که حضرت آقا از آنجا رد میشدند ایستادیم.

نمیتوانستم روی پاهایم بایستم. آقا در چند قدمی‌ام بود و اصلا یادم رفته بود که چه صحبت‌هایی با آقا دارم.

دستانم میلرزید. آقا آمدند جلو. آقا گفتند شما همسر شهیدید؟ خ

ودم را معرفی کردم؛ صدایم میلزید.


گفتم آقاجان روح الله ۴ سال است شهید شده و من منتظر دیدن روی شما بودم.

آقا خندید و‌ تشکر کردند.
بی مقدمه گفتم آقاجان! روح الله میگفت «صدای پای امام زمان می آید؛ میشنوی؟!»

آقا لبخند زدند و گفتند «خوشا به سعادتشان». گفتم آقا برای ما هم دعا کنید که راه شهید را ادامه دهیم گفتند ان شاءالله.


گفتم روح الله ۱۵سالش بود که مادرش رو از دست داد و با کلی سختی به اینجا رسید.
حرفهای دلم را میزدم و آقا با مهربانی گوش میداد.


گفتم اگر لازم باشد خودم و خانواده‌ام در طبق اخلاص فدای حضرت زینب.

حضرت آقا با لبخند گفتند نه شما بمانید.
آقا به نویسنده کتاب اشاره کردند و گفتند: شما نویسنده ای؟
گفتند بله
آقا گفتند: خیلی خوب نوشتی.
انگشتر آقا را برای پدرم گرفتم و‌گفتم‌ پدرم جانباز شیمیایی ست.
گفتم آقا خدا به شما سلامتی بدهد و پشت سرش به ایشان حرف دلم را زدم که اگر میشود یک بار در قنوت نمازتان برای من حقیر دعا بفرمایید که شرمنده شهیدم نشوم و آقا گفتند چشم.
پس از خداحافظی، خیلی از حرفها در دلم ماند.
ولی همین که نائب امام زمان را دیده بودم خوشحال بودم.
ان شاالله در رکاب امام زمان و رهبر انقلاب اسلامی باشیم.

سالش بود که مادرش رو از دست داد و با کلی سختی به اینجا رسید.
حرفهای دلم را میزدم و آقا با مهربانی گوش میداد.
گفتم اگر لازم باشد خودم و خانواده‌ام در طبق اخلاص فدای حضرت زینب. حضرت آقا با لبخند گفتند نه شما بمانید.
آقا به نویسنده کتاب اشاره کردند و گفتند: شما نویسنده ای؟
گفتند بله
آقا گفتند: خیلی خوب نوشتی.
انگشتر آقا را برای پدرم گرفتم و‌گفتم‌ پدرم جانباز شیمیایی ست.
گفتم آقا خدا به شما سلامتی بدهد و پشت سرش به ایشان حرف دلم را زدم که اگر میشود یک بار در قنوت نمازتان برای من حقیر دعا بفرمایید که شرمنده شهیدم نشوم و آقا گفتند چشم.
پس از خداحافظی، خیلی از حرفها در دلم ماند.
ولی همین که نائب امام زمان را دیده بودم خوشحال بودم.
ان شاالله در رکاب امام زمان و رهبر انقلاب اسلامی باشیم.

📸 تصویر: تشییع جنازه شهید قربانی

 «۴ سال پس از شهادت شهیدم…»📝 #اختصاصی_ریحانه | دیدار با رهبر انقلاب به روایت همسر شهید روح‌الله قربانی؛ خانم زینب عبدفروتن

❣️ @Khamenei_Reyhaneh

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.