بنده خدا

من از قبیله شبم ولی تو روشنی تبار

  من از قبیله شبم ولی تو روشنی تبار ببین چه ساده روز را نشسته‌ام به انتظار چه فصل سرد و ساکتی پناه بر تو ای بزرگ! چرا نمی‌رسم به تو چرا نمی‌شود بهار … به آسمان نمی‌رسم به حجم سبز خانه‌ات دلم به انتظار تو، تو بر ستاره‌ها سوار شاعر: نرگس ایمانیان

ادامه نوشته »

ماندیم زدیدار تو آواره و حیران

  ماندیم زدیدار تو آواره و حیران ای عشق خدایی همه ای چشمه ی جوشان! چشمان شقایق همه در راه تو مانده است ای شور غزل در نفس سبز بهاران دیریست در اندیشه ی خود غوطه ورم تا با نام تو آذین شود این سینه به عرفان… مولود تویی وعده ی موعود تویی تو برگرد عدالت بنما ظلم بسوزان تو …

ادامه نوشته »

دوباره فصل شکفتن، دوباره شبنم ماه

  دوباره فصل شکفتن، دوباره شبنم ماه دوباره خاطره‌ای از طراوتی دلخواه پُر از نشانة شوق است کهکشان خیال پر از صدای تماشاست کوچه‌های نگاه گذشت یازده، امشب شب دوازده است که عکس ماه بیفتد میان برکه و چاه … کجاست ماه تمامی که عین خورشید است سروربخش به ناگاه جانِ جان‌آگاه … بیا که دست امید است و دامن …

ادامه نوشته »