اسلام شناسی -شمیم یار

آواز روشن

آواز روشن بهار آمد وسر زد به آشيانه ى من به بارگاه خداوندياش قبول افتاد گذشت آن همه شبهاى تلخ وجانفرسا زلال روشن آوازهاى او آميخت بخوان ترانه،  قنارى که بعد آمدنش   شکوفه کردغزلهاى عاشقانه ى من نيايش سحر وگريه ى شبانه ى من رسيد روشنى دل،  چراغ خانه ى من به بيقرارى احساس کودکانه ى من بهار آمد …

ادامه نوشته »

بيا موعود

بيا موعود نمى دانم چه خط زد قهر حق،  پيشانى ما را دراين وادى به جز يوسف که داند چاره ى قحطى سجود وسر به زير،  موجب فيض سرافرازى ست به حال جسم خاکى،  طفل اشک از چشم بيرون شد يقين کرديم از اين مرداب راهى تا پناهى نيست   که اينک تيه، حيران است سرگردانى ما را عزيز مصر …

ادامه نوشته »

غزل انتظار

غزل انتظار نگذار مردابى شويم اى روح دريايى ديگر دلم سير است از دلهاى پا درخاک حتى بهاران بوى غربت ميدهد اينجا خورشيد من!لطفى که برخيزد دلم از خاک سرشار خواهد شد زمين از مهربانيها با بارش دست تو در آدينه ى موعود   ما را ببر با جذبه ى موجى تماشايى ديگر دلم سير است از دلهاى دنيايى دور …

ادامه نوشته »

اعجاز فصل سبز

اعجاز فصل سبز (ايمان بياوريم به آغاز فصل سبز) از زرد بى ترانه ى اکنون سفر کنيم باور کنيم باور فرداى عشق را درباوردوباره ى اين شاخه هاى خشک خنياگر قبيله ى باران،  بيا! بيا! پر کردهايم دفتر احساس خويش را در انتظار ديدنت اى گل نشسته ايم   تا بشکفدشکوفه هاى اعجاز فصل سبز تا درک شاعرانه ى آغاز …

ادامه نوشته »

جمعه موعود

جمعه موعود دست تو باز ميکند،  پنجره هاى بسته را دوباره پاک کردم وبه روى رف گذاشتم پنجره،  بيقرار تو! کوچه در انتظار تو! شب به سحر رسانده ام،  ديده به ره نشانده ام اين دل صاف، کم کمک، شده ست سطحى از ترک   هم تو سلام ميکنى، رهگذران خسته را آينه ى قديمى غبار غم نشسته را تا …

ادامه نوشته »

با حنجره اى زخمى

با حنجره اى زخمى صد معجزه،  موسايى صد بت شکن ابراهيم اى سبز کليم اللّه،  عظماى خليل اللّه مايى که تو را خوانديم،  با حنجرهاى زخمى در باور ما گل کن؛ با ما تو تکلم کن ماييم وشکستن ها،  با اين دل خستن ها چون خاطره اى درياد، درشرح تو اين بس باد   صد شعب ابوطالب ما تشنه در …

ادامه نوشته »

شرح مشتاقى

شرح مشتاقى غايب آشکار،  يعنى تو قرنها بيقرار،  يعنى ما منتظر مانده هر ديار ـ ترا خير دنيا وآخرت،  از توست فخر ما اينکه دوستدار توئيم حدّ دين را ـ حريم قرآن را دادگستر به مرکب وشمشير در ظهورت تجسمى زعليست   رحمت کردگار،  يعنى تو در دل ما قرار،  يعنى تو رونق هر ديار،  يعنى تو نعمت بى شمار، …

ادامه نوشته »

آغاز سبز زمين

آغاز سبز زمين ميبارد از دستش اعجاز، مرديکه بالا نشين است سحرى بکن با عصايت،  تا نيل چشمم بخشکد ماييم وگاهى تغزّل،  در کوچه باغ مزامير ارزانيت باد قلبم؛ ارزانيت باد شعرم ميرويد اموج دريا در پهنه ى داغ وآتش   تا عاشقى را بفهميد،  هان! فرصت آخرين است! چشمان من رودرود است، دستان من گندمين است شعرى بخوان از …

ادامه نوشته »

شراب طهور

شراب طهور روى ترا ز چشمه ى نور آفريده اند خورشيد هم به روشنى طلعت تو نيست! پنهان مکن جمال خود ازعاشقان خويش منعم مکن زمهر خود اى مه، که ذرّه را خيل ملک ز خاک در آستان تو عيسى وظيفه خوار لب روح بخش تست از پرتوى جمال تو در کوه وبرّ وبحر عمرى اسير هجر تو بود وفغان …

ادامه نوشته »

انتظار

انتظار بيا وگرنه در اين انتظار خواهم مرد به روى گونه ى من اشک سالها جارى ست خبر رسيد که تو با بهار ميآيى پدرکه تيغ به کف رفت،  مژده دادکه من تمام زندگى من در اين اميد گذشت   اگر که بى تو بيايد بهار،  خواهم مرد! وزير پاى همين آبشار خواهم مرد در انتظار تو من تا بهار …

ادامه نوشته »