اسلام شناسی -شهدا

? #بی_تو_هرگز

? #بی_تو_هرگز ? شهید سیدعلی حسینی ? قسمت دوازدهم اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه. رفتم جلوی در استقبالش. بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم. دنبالم اومد توی آشپزخونه، – چرا اینقدر گرفته ای؟ حسابی جا خوردم. من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال! با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و …

ادامه نوشته »

❤️ #دلنوشته

❤️ #دلنوشته سلام… یکی از اقوام معجزه ای از شهید ابراهیم عزیز دیدن، ایشون خودشون خواهر 2شهیدن که گلزار شهدای تهران هستن… و یه برادرشون جانباز هستن… گفتن از بهشت زهرا میومدن عکس شهید ابراهیم رو تومسیر میبینن، بعد به حالت شوخی و خنده به شهید ابراهیم گفتن برو اقا من خودم خواهر2تاشهیدم هرکی رفته سرمزار داداش ابوالفضلم حاجت گرفته، …

ادامه نوشته »

بارها گفته بود بزار برم

بارها گفته بود بزار برم میگفتم: نه خیلی جوونی.. بار آخر آمد گفت: حاجی قسمت میدم بزار برم؛ دارم زمین گیر میشم.. تازه نامزد کرده بود؛میترسید عشق به خانومش مانع رفتنش به سوریه بشه ✅ @EbrahimHadi

ادامه نوشته »

کسی که با صدق نیت “آرزوی شهادت”

‍  ?پیامبر خدا(ص) میفرمایند: کسی که با صدق نیت “آرزوی شهادت” در راه خدا را داشته باشد، خداوند ثواب شهید را به او عنایت می‌فرماید؛ گر چه توفیق شهادت را نیابد.? ?بحارالنوار – ج۶۷ دعا کنیم #شهید_باشیم نه این‌که #شهید_شویم… اصلا تا شهید نباشیم شهید نمیشویم ?تاحالا فکر کرده اید پشت بعضی دعاهای شهادت، یک جور فرار از کارو تکلیف …

ادامه نوشته »

? #بی_تو_هرگز

? #بی_تو_هرگز ? شهید سیدعلی حسینی ? قسمت یازدهم شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود. اونقدرک اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه. منم از فرصت استفاده کردم، با قدرت و تمام توان درس می خوندم. ترم آخرم و تموم شدن درسم، با فرار شاه و آزادی تمام زندانی های سیاسی …

ادامه نوشته »

خواهر شهید هادی می گفت:

به نام خدا خواهر شهید هادی می گفت: آخرین باری که ابراهیم به تهران آمده بود کمتر غذا میخورد. وقتی با اعتراض ما مواجه میشد میگفت: باید این بدن را آماده کنم. در شب های سرد زمستان بدون بالش و پتو میخوابید و میگفت: این بدن باید عادت کند روزهای طولانی درخاک بماند. میگفت: من از این دنیا هیچ نمیخواهم …

ادامه نوشته »

سلام بر ابراهیم

❤️ #دلنوشته سلام بر ابراهیم و سلام خدمت همه دلدادگان شهید ابراهیم هادی من دختری 15 ساله هستم که باکتاب سلام بر ابراهیم که توسط روانشناس پایگاه بسیجمون معرفی شد با شهید هادی اشنا شدم عکس روی جلد طوری من رو مجذوب کرد که با خودم گفتم هرطور شده کتاب رو پیدا میکنم و میخونم بعد از یک مدت به …

ادامه نوشته »

? #بی_تو_هرگز

? #بی_تو_هرگز ? شهید سیدعلی حسینی ? قسمت دهم اول اصلا نشناختمش. چشمش که بهم افتاد رنگش پرید، لب هاش می لرزید، چشم هاش پر از اشک شده بود، اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم، از خوشحالی زنده بودن علی. فقط گریه می کردم. اما این خوشحالی چندان طول نکشید. اون لحظات و ثانیه های شیرین، جاش …

ادامه نوشته »

ابراهیم هدایتگر..

  ابراهیم هدایتگر.. درست آخرین روزهای سال 96 بود. وقتی به خانه برگشتم به همه چیز و همه کس بد بین بودم. به انقلاب و مسئولین و… همه بد می گفتم. من سالها در جبهه بودم و جانباز شدم. حالا چند وقتی بود که برای استخدام پسرم به همه ارگانها سر می زدم و کسی جواب درستی به من نمی …

ادامه نوشته »