کتاب: داستانهاي شگفت

بدگمانى به عزادار حسين (ع )

76 – بدگمانى به عزادار حسين (ع ) آقاى سيد محمود عطاران نقل كرد كه سالى در ايام عاشورا جزء دسته سينه زنان محله سردزك بودم ، جوانى زيبا در اثناى زنجير زدن ، به زنها نگاه مى كرد، من طاقت نياورده غيرت كردم و او را سيلى زدم و از صف خارج كردم . چند دقيقه بعد دستم درد …

ادامه نوشته »

عطاى حسينى (ع )

75 – عطاى حسينى (ع ) و نيز جناب آقاى حاج سيد محمد جعفر مزبور نقل فرمود كه در سالى به اتفاق مرحومه والده كربلا مشرف بودم و آن مرحومه مريضه شد و مرضش بيش از چهل روز طولانى شد و به اين واسطه مبتلا به قرض بسيار شدم و در اين مدت هم نه از شيراز و نه از …

ادامه نوشته »

شفاى نابينا

74 – شفاى نابينا عالم متقى جناب حاج سيد محمد جعفر سبحانى امام جماعت مسجد آقالر فرمود در خواب محل اجابت دعا را در قبه حسينيه عليه السّلام به من نشان دادند وآن قسمت بالاى سر مقدس تا حدى كه محاذى قبر جناب حبيب بود و در سفرى كه با مرحوم والد مشرف شديم پدرم ناگهان چشم درد گرفت و …

ادامه نوشته »

كرامت جناب ميثم

73 – كرامت جناب ميثم در اين سنه 88 (مطابق آبان 47) هنگام تشرف به عتبات در نجف اشرف ، روزى به اتفاق جناب آقاى سيد احمد نجفى خراسانى به زيارت قبر جناب ((ميثم )) مشرف شديم ، آنجا خادمى بود كه به ما محبت كرد و چاى آورد و هيچ از ما قبول نكرد وگفت حق خدمت راخود جناب …

ادامه نوشته »

نجات از اسيرى و به روزى حلال رسيدن

72 – نجات از اسيرى و به روزى حلال رسيدن مرحوم آقا ميرزا محمود شيرازى كه چند داستان از ايشان نقل گرديد فرمود شنيدم از مرحوم حاج ميراز حسن ضياءالتجار شيرازى كه سالها در شيراز و اخيرا در تهران داروخانه ((عمده فروشى )) داشت ، سالى به قصد زيارت كربلا از طريق كرمانشاه همراه قافله حركت كردم و الاغى كرايه …

ادامه نوشته »

فدا شدن سگى براى صاحبش

71 – فدا شدن سگى براى صاحبش و نيز مرحوم حاج شيخ سهام الدين مزبور نقل كرد از پدرش و آن مرحوم از جدش كه وقتى مرحوم حسينعلى ميرزا فرمانفرما در كنار دريا برهنه مى شود كه در دريا شنا كند، سگى كه داشته مانعش مى شود، فرمانفرما به سگ اعتنايى نمى كند و آماده رفتن در آب مى شود، …

ادامه نوشته »

حيايى غريب از سگ

70 – حيايى غريب از سگ و نيز مرحوم آقاى بلادى فرمود يكى از بستگانم كه چند سال در فرانسه براى تحصيل توقف داشت در مراجعتش نقل كرد كه در پاريس خانه اى كرايه كردم و سگى را براى پاسبانى نگاهداشته بودم ، شبها درب خانه را مى بستم و سگ نزد در مى خوابيد و من به كلاس درس …

ادامه نوشته »

آنچه صلاح است بايد خواست

69 – آنچه صلاح است بايد خواست مرحوم آقاى سيد عبداللّه بلادى ، ساكن بوشهر فرمود وقتى يكى از علماى اصفهان با جمعى به قصد تشرف به مكه معظمه و حج خانه خدا از اصفهان حركت كردند و به بوشهر وارد شدند تا از طريق دريا مشرف شوند پس از ورود آنها ازطرف سفارت انگليس سخت جلوگيرى كردند و گذرنامه …

ادامه نوشته »

نجات از هلاكت

68 – نجات از هلاكت و نيز مرحوم خلوصى مزبور نقل مى كرد در سى سال قبل (تقريبا) پيرمرد صالحى كه از بستگانش بود (و بنده نام او را فراموش كرده ام ) كه مى گفت در سن جوانيم يكى از بستگانم كه خانه اش دروازه اصفهان بود، شب جمعه مجلس عروسى داشت و مرا هم دعوت نمود. من به …

ادامه نوشته »

حسابى عجيب

67 – حسابى عجيب مرحوم آقا ميرزا مهدى خلوصى رحمة اللّه عليه كه قريب بيست سال توفيق رفاقت باايشان نصيب شده بود نقل كرد كه در زمان عالم عامل و زاهد عابد آقاى ميرزا محمد حسين يزدى (كه در 28 ربيع الاول 1307 مرحوم شدند و در قبرستان غربى حافظيه مدفون گرديدند) در باغ حكومتى مجلس ضيافت و جشن مفصلى …

ادامه نوشته »