بایگانی برچسب: كتاب : گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

از بيژن ترقى

از بيژن ترقى بازآ كه هنوز نيمه جانى باقيست زان كشته بى نشان نشانى باقيست جز دل همه ترك آشنائى كردند اى اشك بيا كه همزمانى باقيست زان پرپر سوز من آهى برخاست گردى ز گذشت كاروانى باقيست آن كشتى اميد من آخر بشكست تنها زسينه باغبانى باقيست دل رفت و ز پيكرم همين بماند زان طائر رفته آشيانى باقيست …

ادامه نوشته »

ما از سر تقصير و خطا در نگذشتيم

ما از سر تقصير و خطا در نگذشتيم (75) آن گروهى كه بتحقيق زاهل نظرند بود و نابود جهان را به جوى هم نخرند پاك مردان خدا را كه تو بينى بجهان ز سراى دگر و شهر و ديار دگرند قوم باقى طلبان بين كه در اين دار فنا در تعجب شده بر خلق جهان مى نگرند جان فداى ره …

ادامه نوشته »

افسوس

افسوس افسوس كه از حالت خود بى خبرانيم يك دهر همه كور و يك آفاق و كرانيم ره پرچه و ماكور و زنا بردن فرمان هم از نظر افتاده صاحب نظرانيم شه جاده كز آن قافله سالار گذشته گم كرده بهر كوره رهى ره سپرانيم هر تخم كنى كشت همان بدروى آخر زينهار در اين مزرعه ما برزگرانيم گو سنگ …

ادامه نوشته »