لطيفه7

لطيفه جاحظ از علماء ناصبى بود و بسيار زشت رو بود بطورى كه شاعر عرب در باره او گفته : (( لو يمسخ الخنزير مسخا ثانيا ما كان الادون قبح الجاحظ.)) (اگر خوك دوباره مسخ شود زشت تر از قبح و زشتى جاحظ نخواهد شد بلكه جاحظ زشت روتر از او است ). روزى جاحظ به شاگردانش گفت : مرا …

ادامه نوشته »

اسلام آوردن مجوسى

اسلام آوردن مجوسى حضرت ابراهيم عليه السلام يك مجوسى را به ميهمانى دعوت كرد، و به او گفت : به شرط اينكه اسلام آورى ، ميهمانت مى كنم ، مجوسى رفت پس خدا وحى كرد به حضرت ابراهيم عليه السلام ، كه من پنجاه سال است او را بر كفرش رزق و روزى مى دهم چه مى شد كه لقمه …

ادامه نوشته »

بهشت بر سخن چينان حرام است

بهشت بر سخن چينان حرام است (( ((عن ابى جعفر عليه السلام قال : محرمة الجنة على القتاتين المشائين با لنميمة .)) )) حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: بهشت بر دروغ پردازان و سخن چينان حرام است . سعدى گويد ميان دو كس جنگ چون آتش است سخن چين بدبخت هيزم كش است . كنند اين و آن …

ادامه نوشته »

مذمت سخن چينى

مذمت سخن چينى در كافى است كه امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى عليه و آله (به اصحاب ) فرمود: آيا شما را به بدترينتان آگاه نكنم ؟ عرض كردند: بله يا رسول الله ، فرمود: آنان كه سخن چينى كنند و ميان دوستان جدائى افكنند، و براى مردمان پاك عيب جوئى كنند.

ادامه نوشته »

قصه برده سخن چين

قصه برده سخن چين مردى بنده اى را فروخت و به مشترى گفت : عيبى ندارد جز سخن چينى ، مشترى گفت : باشد، من راضى هستم ، پس او را خريد، بنده و غلام مدتى را آنجا ماند، بعد رفت پيش همسر مولايش و گفت : شوهر تو، تو را دوست ندارد و مى خواهد مخفيانه تو را رها …

ادامه نوشته »

لطيفه6

لطيفه عالمى مسئله اى سئوال شد، او در جواب گفت : نمى دانم ، سائل گفت : اينجا جاى جهال نيست عالم در جواب گفت : اينجا جاى آن كسى است كه مقدارى مى داند و مقداى نمى داند، ولى آنكه همه چيز مى داند، مكان ندارد.

ادامه نوشته »

لطيفه5

لطيفه ابوبكر از واعظى كه روى منبر بود مسئله اى را پرسيد، واعظ گفت : نمى دانم ، به او گفته شد كه منبر جاى انسانهاى جاهل و نادان نيست ، واعظ در جواب گفت : من به قدر علمم بالا رفته ام ولى اگر مى خواستم به اندازه جهلم بالا بروم بايد تا به آسمان بالا مى رفتم . …

ادامه نوشته »

لطيفه3

لطيفه شيخ بهائى در كشكول نقل كرده مردى كه نامش آزاد مرد بود، پيش ‍ حجاج از او باد صدادارى خارج شد، پس شرمنده گشت ، حجاج خواست خجالت او را رفع و جبران كند، گفت : ماليات را از تو برداشتم ، آيا حاجت او را حجاج يك عربى را احضار كرده بود كه او را به قتل برساند، …

ادامه نوشته »

لطيفه2

لطيفه عربى نماز خود را بسيار طول داد، مردم او را مدح و تعريف كردند، وقتى از نماز خود فارغ شد گفت : روزه هم هستم .

ادامه نوشته »

لطيفه1

لطيفه روزى عبدالرحمن جامى شعرى سرود: بس كه درجان فكار و چشم بيدارم توئى هر كه پيدا مى شود از دور پندارم توئى شخصى به او گفت : اگر خرى پيدا شود، جامى به او گفت : پندارم توئى . (9)

ادامه نوشته »