117. رازدارى

117. رازدارى يك روز چند نفر از اطرافيان سلطان محمود غزنوى به حسن ميمندى (وزير دانشمند سلطان محمود ) گفتند: 0 ((امروز پادشاه هنگام مشورت در مورد فلان موضوع ، به تو چه گفت ؟)) حسن ميمندى جواب داد: 0 ((آنچه گفته ، از شما نيز پوشيده نيست .)) گفتند: 0 ((شاه آنچه را با تو گويد، روا نداند كه …

ادامه نوشته »

116. پرهيز از سخن گفتن در ميان سخن ديگران

116. پرهيز از سخن گفتن در ميان سخن ديگران از يكى از حكيمان فرزانه ، شنيدم مى گفت : ((كسى كه در ميان سخن ديگران ، حرف بزند، و هنوز سخن ديگرى به پايان نرسيده سخن بگويد، قطعا به جهل و نادانى خود اقرار نموده است .)) (داخل خرف ديگران دويدن ، نشانه نادانى است .)) سخن را سر است …

ادامه نوشته »

114. پرهيز دانا از ستيز با نادان ابله

114. پرهيز دانا از ستيز با نادان ابله يك روز جالينوس (پزشك نامدار يونانى كه در سال 131 تا 201 ميلادى مى زيست ) ابلهى را ديد كه گريبان دانشمندى را گرفته و به آن دانشمند، پرخاش و جسارت مى كند، گفت : ((اگر اين دانشمند نادان نبود، كار او با نادانان به اينجا نمى كشيد.)) دو عاقل را نباشد …

ادامه نوشته »

113. خاموشى در برابر ستيزه جويان لجوج

113. خاموشى در برابر ستيزه جويان لجوج بين يكى از علماى برجسته با يك نفر كافر منكر، مناظره و بحث رخ داد، ولى در وسط بحث ، عالم از مناظره دست كشيد، و از ادامه مناظره خوددارى كرد. از او پرسيدند: ((تو با آن همه علم و فضل ، چرا در برابر بى دينى ، عقب نشينى كردى ؟ )) …

ادامه نوشته »

112. ترس از شرمسارى

112. ترس از شرمسارى جوانى خردمند، به فنون مختلف علوم و دانشها، اطلاعات فراوان داشت ، ولى داراى خوى رميده بود (در ميان مردم ، فضايل خود را آشكار نمى كرد )به گونه اى كه در مجالس دانشمندان ، خاموش مى نشست ، پدرش به او گفت : ((اى پسر! تو نيز آنچه را مى دانى بگو. )) جوان در …

ادامه نوشته »

111. پرهيز از شماتت دشمن

111. پرهيز از شماتت دشمن بازرگانى در يكى از تجارتهاى خود، هزار دينار خسارت ديد، به پسرش ‍ گفت : ((اين موضوع را پنهان كن ، مبادا به كسى بگويى . )) پسر گفت : اى پدر! از فرمانت اطاعت مى كنم ، ولى مى خواهم بدانم فايده اين نهانكارى چيست ؟ پدر گفت : تا مصيبت دو تا نشود، …

ادامه نوشته »

110. دو چشم بد انديش ، بركنده باد

باب چهارم : در فوايد خاموشى 110. دو چشم بد انديش ، بركنده باد به يكى از دوستان گفتم : ((خاموشى را از اين رو برگزيده ام كه : در سخن گفتن ، زشت و زيبا بر زبان مى آيد، و چشم بدانديشان فقط بر سخن زشت مى افتد. )) دوستم پاسخ داد: ((آن خوشتر كه دشمن بد انديش يكباره …

ادامه نوشته »

109. نتيجه شكم پرستى

109. نتيجه شكم پرستى عابد پارسايى ، غارنشين شده بود و در آنجا دور از جهان و جهانيان ، به عبادت به سر مى برد، به شاهان و ثروتمندان به ديده تحقير مى نگريست ، و به رزق و برق دنيا اعتنا نداشت و سؤ ال از اين و آن را عار مى دانست : هر كه بر خود در …

ادامه نوشته »

108. گفتگوى پدر با پسر در مورد سفر موفقيت آميز

108. گفتگوى پدر با پسر در مورد سفر موفقيت آميز پهلوان زور آزمايى بر اثر پرخورى و شكمبارگى به سختى و ناسازگارى روزگار مبتلا شده بود و بر اثر تهيدستى ، جانش به لب رسيده بود. نزد پدر رفت و از دشواريها و ناكاميهاى زندگى گله كرد و گفت : اجازه بده سفر كنم ، بلكه با قوت بازو، همت …

ادامه نوشته »

107. پاسخ گدا به اعتراض دزد

107. پاسخ گدا به اعتراض دزد دزدى به گدايى گفت : ((شرم نمى كنى كه براى به دست آوردن اندكى پول به سوى هر كس و ناكسى دست دراز مى كنى ؟ )) گدا پاسخ داد . دست دراز از پى يك حبه سيم به كه ببرند به دانگى و نيم : دست گدايى دراز كردن براى يك دانه بهتر …

ادامه نوشته »