بیاد امام زمان مظلوم و غریبم اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

كتاب : نبوت متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری بصورت فايل html مقدمه 9 راههای اثبات نبوت 11 ” نبی ” و ” رسول ” 15 نياز به رسالت 16 وحی

كتاب : روز شمار تاريخ اسلام (ماه محرم ) مؤلف : سيد تقى واردى بصورت فايل html فهرست مطالب مقدمه ناشر پيش سخن آشنايى با تاريخ قمرى تحقيقى درباره پيدايش تاريخ قمرى ماه محرم در قرآن ماه محرم در روايات

بسم الله الرحمن الرحيم دانلودكتاب : رهگشاى جوانان مؤ لف : على رستمى چافى بصورت فايل html  فهرست عناوين  سلام  جوانان در كلام امام خمينى رحمه اللّه  جوانان در كلام حضرت آية ا… خامنه اى (مدظله العالى )  شعر در وصف جوانان :  سخنى از مؤ لف  موضوع اوّل : جوانان و تحصيل علم و دانش  موضوع دوّم : جوانان …

بسم الله الرحمن الرحيم دانلودكتاب :راز نماز (براى جوانان ) تاءليف : محسن قرائتى تدوين : جواد محدّثى بصورت فايل html  فهرست مطالب  سخن ناشر  اى مهربان خداى  نماز، عبادتى بزرگ  عبادت ، در ترازوى سنجش

بسم الله الرحمن الرحيم دانلود كتاب داستانهاى قرآن و تاريخ انبياء در الميزان گرد آورى و تدوين : حسين فعّال عراقى بصورت فايل html فهرست مطالب  پيشگفتار : روش قصه پردازى در قرآن  پيشگفتار: سبك و شيوه علّامه (ره ) در بيان قصص  داستان آدم عليه السلام  داستان بهشت آدم  داستان هابيل و قابيل  داستان ادريس عليه السّلام

بسم الله الرحمن الرحيم دانلود كتاب دستور العملهاي عرفاني از علماي بزرگ اخلاق بصورت فايل html شهيد اول شهيد ثانى علامه حلى محقق حلى

محمد بن ابى عمير از پرورش يافتگان مكتب اهل بيت عليهم السلام و از روات مورد وثوق و اعتماد است .

در يكى از جنگها لشكريان اسلام قلعه اى را محاصره كردند تا با نيروى نظامى آنرا بگشايند و بر دشمن پيروز شوند، قلعه بسيار محكم بود و ايام محاصره بدرازا كشيد. با آنكه سربازان مسلمين در طول اين مدت ، مجاهده بسيار كردند و رنج فراوان ديدند ولى به فتح قلعه موفق نشدند.

على بن ابى حمزه ميگويد: دوستى داشتم كه در ديوان بنى اميه منشى بود. روزى بمن گفت از امام صادق (ع ) استجازه كن ، تا بمحضر مباركش شرفياب شوم . اجازه گرفتم ، در موعد مقرر حضور امام آمد سلام كرد و نشست سپس ‍ گفت من در ديوان بنى اميه عضويت داشتم ، در حكومت آنان اموال بسيارى …

يكى از تجار نيشابور چون خيال مسافرت داشت كنيز خود را بشيخ ابى عثمان حميرى برسم امانت سپرده بود. روزى غفلتا نظر شيخ بچهره او افتاد و چون زنى زيبا و با ملاحت بود و اندامى دلربا داشت ، شيخ بى اختيار اسير عشق و پايبند محبت او شد رفته رفته بر عشق و دلباختگى او افزوده گرديد و آتش …