باب سوم : در تنزيه خداى سبحان (از آنچه او را شايسته نيست )
سبحانه و تعالى عما يقولون علوا كبيرا
(اسراء / 43)
((او منزه و برتر است ، برترى بزرگ ، از آنچه مشركان گويند)).
فصل 1. تنزيه خدا از طريق نقل
در كتاب ((كافى )) و ((توحيد)) با سند خود روايت كرده اند از مولايمان امام صادق عليه السلام كه فرمود:
((همانا خداوند، عظيم و بلند پايه است به حدى كه بندگان قادر بر توصيف او نبوده و به كنه و حقيقت او نمى رسند. ديده ها او را در نيابند و او ديده ها را دريابد، و او باريكدان و آگاه است ، و به كيفيت و مكان و جهت وصف نمى گردد.
چگونه او را به كيفيت وصف كنم حال آنكه اوست كه كيفيت را كيفيت ساخته تا كيفيت گرديده است ، پس من كيفيت را از اين رو كه او براى ما كيفيت نهاده شناخته ام . يا چگونه او را به مكان داشتن وصف كنم حال آنكه اوست كه مكان را مكان ساخته تا مكان گرديده است ، پس من مكان را از آن رو كه او براى ما مكان ساخته شناخته ام . و چگونه او را به جهت داشتن وصف كنم ، و حال آنكه اوست كه جهت را جهت ساخته تا جهت شده است ، پس من جهت را از آن رو كه براى ما جهت ساخته شناخته ام . پس خداى متعال در هر مكانى داخل است (نه به دخول جسمانى ) و از هر چيزى خارج است (نه به خروج جسمانى )، ديده ها او را درنيابند و او ديده ها را دريابد، معبودى جز خداوند بلند مرتبه بزرگ نيست ، و او باريكدان و آگاه است )). (110)
و نيز با سند صحيح خود از آن حضرت روايت كرده اند كه :
((خداى متعال از آفريدگانش جداست و آفريدگانش از او جدا هستند (تباين ذاتى دارند و هيچ چيز آنها شبيه يكديگر نيست ) و هر چه جز خدا نام ((چيز)) بر او نهاده شود مخلوق است ، و خداوند آفريننده هر چيز است )). (111)
و نيز با سند خود از پدر آن حضرت امام باقر عليه السلام روايت كرده اند كه : از آنحضرت پرسش شد: آيا رواست كه گفته شود: خداوند ((چيز)) است ؟ فرمود: آرى ، (بدين نام ) او را از دو حد و مرز بيرون مى برى : مرز تعطيل (عدم امكان شناخت خدا) و مرز تشبيه (همگونى با غير)؟(112)
مؤلف : گواه راستى اين حديث قول خداى بزرگ است كه : قل اى شى ء اكبر شهادة قل الله (113) ((بگو چه چيزى شهادتش بزرگتر است ؟بگو: خدا)). (كه در اين آيه شريفه لفظ ((شى ء ))چيز) بر خداوند اطلاق گرديده است ).
و با سند خود روايت كرده اند كه از آن حضرت پرسش شد درباره حديثى كه روايت كنند:((خداى بزرگ آدم را به صورت خود آفريد))، فرمود: آن ، صورت نو پديد و آفريدهشده اى است كه خداوند آن را از ميان ساير صورتهاى آفريده شده برگزيد و اختيارنمود، آنگاه آن را به خود نسبت داد چنانكه كعبه و روح را به خود نسبت داده و فرمود:((بيتى (114) خانه من )) و فرمود: و نفخت فيه من روحى (115) ((از روحخود در او دميدم )). (116)
و با سند خود از يعقوب سراج روايت كرده اند كه : به امام صادق عليه السلام گفتم : پاره اى از اصحاب ما (شيعيان ) پندارند كه خداوند را صورتى مانند صورت انسان است . و ديگرى گفته : خداوند در صورت جوان نورسى است پيچيده مو و پرپشت . امام صادق عليه السلام به سجده افتاد، سپس سر برداشت و فرمود: منزه است خدايى كه هيچ چيز مانند او نيست ، و ديده ها او را در نيابد، و هيچ عملى به او احاطه نتواند نمود. هرگز نزاييده است ، چرا كه فرزند به پدرش ماند، و هرگز زاييده نشده ، تا به پيشينيانش ماند، و هيچ يك از آفريدگانش همسر و همتاى او نبوده است . خداوند بسى برتر است از همگونى با غير خود)). (117)
و نيز هر دو با سند خود از ابراهيم بن محمد خزاز و محمد بن حسين روايت كرده اند كه گويند: بر حضرت رضا عليه السلام وارد شديم و اين روايت را كه ((محمد صلى اللّه عليه و آله پروردگار خود را در صورت جوانى راست قامت و آراسته و در سن جوانان سى ساله (كه دو پايش در سبزه بود) مشاهده نمود)) براى حضرتش باز گفتيم ، و نيز عرضه داشتيم كه هشام بن سالم و صاحب طاق و ميثمى (118) قائلند كه خداوند تا ناف تو خالى است و بقيه بدنش توپر است .
حضرت در برابر خداوند به سجده افتاد، سپس فرمود: (خداوندا) تو منزهى ، تو را نشناختند و يگانه ات ندانستند و از همين رو به وصف تو پرداختند. تو منزهى ، اگر تو را مى شناختند، تو را آن گونه كه خودت وصف نموده اى وصف مى نمودند. تو منزهى ، چگونه به خود اجازه دادند كه تو را به غير تو تشبيه كنند! خداوندا، من تو را جز به آنچه خودت خويشتن را وصف نموده اى توصيف نمى كنم ، و تو را به آفريدگانت تشبيه نمى نمايم . تو شايسته هر خيرى هستى ، پس مرا از قوم ستمگران قرار مده .
سپس به ما رو كرد و فرمود: هر چه را با وهم خويش تصور كرديد، خدا را غير از آن بدانيد.(119)
سپس فرمود: ما آل محمد راه ميانه ايم ، كه غلوكننده و تندرو به ما نرسد، و كسى كه در پى ماست از ما پيشى نگيرد. اى محمد، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله آنگاه كه به عظمت پروردگارش نگريست ، حضرتش در صورت جوانى راست قامت و آراسته و در سن جوانان سى ساله بود. اى محمد، پروردگار من بزرگتر و برتر از آن است كه داراى صفات آفريدگان باشد.
راوى گويد: گفتم : فدايت شوم ، آن كس كه پاهايش در سبزه بود كه بود؟ فرمود: او محمد صلى اللّه عليه و آله بود، كه چون با ديده دل به پروردگارش نگريست ، خداوند او را در نورى مانند نور حجب قرار داد تا آنكه هر چه در آن حجب قرار داشت برايش آشكار شود. نور خداوند، برخى سبز رنگ است (چه سبزى !) و برخى سرخ رنگ است (چه سرخى !) و برخى سفيد رنگ است (چه سفيدى !) و برخى به رنگهاى ديگر است . اى محمد، ما تنها بدانچه كتاب و سنت بدان گواهى دهند قائليم .(120)
و با سند صحيح خود از مولايمان امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه : از آن حضرت درباره رواياتى كه در زمينه ديدن خداوند روايت مى شود پرسش شد، فرمود: خورشيد يك جزء از هفتاد جزء نور كرسى ؛ كرسى يك جزء از هفتاد جزء نور عرش ؛ عرش يك جزء از هفتاد جزء نور حجاب ، و حجاب يك جزء از هفتاد جزء نور ستر (پرده ) است ؛ اگر اينان راست مى گويند (كه مى توان خدا را با چشم سر ديد، بيايند) ديدگان خود را از اين خورشيد – زمانى كه در پس ابر پنهان نيست – پر كنند (كه هرگز نتوانند، پس چگونه مى توانند خالق اين خورشيد را با چشم سر ببينند؟!)(121)
و نيز با سند خود از احمد بن اسحاق روايت كرده اند كه گويد: به امام هادى عليه السلام نامه اى نوشتم و در آن از مساءله رؤ يت و اختلاف مردم در اين باره پرسيدم ؛ حضرت در پاسخ نوشتند:
تا وقتى كه ميان بيننده و چيز مورد نظر هوايى كه نور چشم در آن نفوذ كند وجود نداشته باشد رؤ يت امكان پذير نيست . پس هرگاه فضاى ميان بيننده و آن چيز منقطع شود رؤ يت صورت نمى گيرد و در صورت رؤ يت نيز بيننده و ديده شده (در داشتن مكان و جسميت ) شباهت مى يابند، زيرا وقتى بيننده با ديده شده در سببى كه موجب ديدن است (مكان داشتن و جسميت ) مساوى بود شباهت ميان آن دو پيدا مى شود و اين همان تشبيه است (كه خداوند از آن منزه است ) زيرا اتصال ميان اسباب و مسبباب حتمى است .(122)
مؤلف : رؤ يتى كه نسبت به خداى بزرگ ناممكن است رؤ يت با چشم است ، و اما رؤ يت دل نسبت به خداوند ممتنع نيست ، و آيات و اخبارى كه بر امكان و جواز رؤ يت دلالت دارند بر همين معنى حمل مى شوند. دليل اين مطلب روايات زير است :
در كتاب ((توحيد)) به سند حسن از مرازم روايت كرده است كه گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله پروردگار خود را با چشم دلش مشاهده كرد.(123)
و در همان كتاب با سند خود روايت ديگرى را از آن حضرت آورده است كه : مگر نشنيده اى كه خداى بزرگ فرموده : ما كذب الفواد ما راءى (124) ((دل ، آنچه را ديد دروغ و خطا نبود)). خداوند را با چشم سر نديد بلكه با چشم دل ديد.(125)
و نيز با سند خود از ابوبصير روايت كرده است كه گفت : به آن حضرت (امام صادق عليه السلام ) عرض كردم : مرا خبر ده از خداى بزرگ كه آيا در قيامت ، مؤ منان او را مى بينند؟ فرمود: آرى ، همانا پيش از روز قيامت هم او را ديده اند. گفتم : چه وقت ؟ فرمود: آنگاه كه به آنان فرمود: ((آيا من پروردگار شما نيستم ؟)) گفتند: ((چرا)).
سپس اندكى سكوت كرد، و باز فرمود: همانا مؤ منان او را در دنيا پيش از فرارسيدن روز قيامت مى بينند. مگر تو او را در همين لحظه نمى بينى ؟ عرض كردم : فدايت شوم ، آيا اين سخن را از شما بازگو بكنم ؟ فرمود: نه ، زيرا هرگاه اين حديث را بازگويى و شخص منكرى كه معنى سخن تو را نمى فهمد انكار ورزد و چنين در نظر گيرد كه اين سخن قول به تشبيه است ، كافر شود؛ و حال آنكه ديدن با دل مانند ديدن با چشم نيست ؛ خداوند برتر است از آنچه تشبيه كنندگان و ملحدان او را بدان وصف مى كنند.(126)
و از اميرمؤ منان عليه السلام روايت است كه : او را ديدم ، شناختم آنگاه پرستيدم . من پروردگارى را كه نديده باشم نپرستيده ام .
و نيز فرمود: چيزى را نديدم مگر اينكه خدا را پيش از آن ديدم .