فصل 3. توضيحات ابن ميثم ره پيرامون ابن خطبه
گويد: ((بدان كه خلاصه آنچه از اين فصل دانسته مى شود آن است كه : خداوند جاها و مكانهايى را مقدر نموده و آب آنچنانى را در آن جارى ساخت ، و بادى را كه توانايى ضبط و حفظ آن آب را داشت آفريد و آب را بر روى آن سوار كرد و باد را ماءمور ضبط و نگهدارى آن نهاد.))
از جمله ((هوا از زير آن مى شكافت و آب از روى آن مى جهيد)) فهميده مى شود كه آن جاها و مكانها زير باد قرار داشتند و باد ماءموريت حفظ و نگهدارى آب را داشت تا آن را به آن جاها برساند. و بسا كه از آن چنين فهميده شود كه : آب بالاى اين جاها و ميان سطح بادى كه حاوى آن بود قرار داشت و زير آن باد فضاى وسيع ديگرى وجود داشت كه به قدرت خداى متعال محفوظ بود، چنانكه در خبر وارد شده است . سپس خداى سبحان باد ديگرى را براى موج بخشيدن به آن آب آفريد و آن را فرستاد و وزش آن را بست (نگه داشت ) يعنى آن را به اندازه ويژه اى مطابق حكمت و مصلحتى كه قصد اجراى آن را داشت فرستاد و آن را يكسره رها نكرد.
منظور اين است كه وزش آن را از عوايق و موانع تهى داشت ، يا اينكه آن را به گونه اى فرستاد كه محل وزش آن دانسته نمى شد. و حركت باد و ملازمت آن را براى به حركت آوردن آب ادامه بخشيد و جريان آن را تند ساخت و جاى شروع آن را دوردست گردانيد، سپس آن را بر موج بخشيدن به آب مسلط داشت . پس چون قسمتى از آب برآمد و كف كرد، خداى متعال آن كف را در فضا برآورد و آسمانهاى بلند و برافراشته را از آن پديد آورد.))
سپس گويد: ((اين اشارتها در قرآن كريم وارد شده است ، چه در قرآن اشاره شده كه آسمانها از دخان (دود) يا گاز فراهم آمده است ، مانند آيه : ثم استوى الى السماء و هى دخان (360) ((سپس به آسمان پرداخت در حالى كه دود (يا گاز) بود)). و مراد از آن بخار آب است چنانكه در گفتارهاى چندى وارد است :
1 – سخن امام باقر عليه السلام كه فرمود: چون خداى سبحان خواست آسمان را بيافريند، بادها را فرمان داد تا دريا را (چون مشك ) زدند و به تلاطم انداختند تا كف كرد، و از آن موج و كف دودى بدون آتش كه از وسط آن ساطع بود بيرون آمد، پس خدا آسمان را از آن آفريد.(361)
2 – نقل است كه در سفر اول ((تورات )) آمده است : مبداء آفرينش گوهرى است كه خدا آفريد، سپس با نظر هيبت بدان نگريست ، اجزاى آن ذوب شد و به صورت آب درآمد، از آب بخارى چون دود برآمد، پس آسمانها را از آن آفريد. بر روى آب كف دريا پيدا شد، پس زمين را از آن آفريد و سپس آن را به سبب كوهها محكم و استوار بداشت .(362)
و در روايت ديگرى است كه : پس زمين مكه را از آن آفريد و سپس زمين را از زير كعبه گسترانيد و از همين رو (كعبه ) ((ام القرى )) ناميده مى شود.(363)
3 – از كعب نزديك به همين بيان نقل شده ، وى گويد: خداوند ياقوت سرخى را آفريد، سپس با نظر هيبت بدان نگريست و آن آبى شد كه لرزش و تلاطم داشت ، سپس باد را آفريد و آب را بر روى آن سوار كرد، سپس عرش را بر آب قرار داد(364)، چنانكه فرموده : و كان عرشه على الماء ((عرش او بر آب بود)).
4 – آنچه از تاليس ملطى (365) كه از حكماى مشهور قديم است نقل شده ، كه پس از آنكه آفريدگار اول عالم را يگانه دانسته و او را (از عيب و نقص و ساير قيود) منزه داشته گفته است : ((ولى عنصرى را كه تمام صور موجودات و معلومات در آن است ابداع نمود و آن را ((مبدع اول )) ناميد)). سپس از او نقل شده كه : ((آن عنصر آب بوده است )). وى گويد: ((تمام انواع جوهر از آسمان و زمين و آنچه ميان آندو قرار دارد از همان عنصر است . و آن علت هر مبدعى و علت هر مركبى از عنصر جسمانى مى باشد)). وى متذكر شده است كه : ((از جامد شدن آب ، زمين و از انحلال و تجزيه شدن آن ، هوا و از برگزيده آن ، آتش پديد آمد و از دود و بخارها، آسمان وجود پيدا كرد.)) گفته شده كه وى اين مطلب را از تورات گرفته است .
5 – آنچه در كتاب بليناس حكيم به نام ((جامع علل اشياء)) يافت شده كه نزديك به همين اشارت است . وى گويد: ((خداى متعال پيش از آفريدگان وجود داشت ، خواست كه آفريدگان را بيافريند، فرمود: چنين و چنان باشد، پس با اين سخن آنچه خواست شد. پس نخستين سخن ، آن كلمه مطاع خداست كه حركت بدان ايجاد شد.)) سپس گويد: ((نخستين چيزى كه پس از سخن خدا پديد آمد فعل بود، با فعل بر حركت دلالت نمود و با حركت بر حرارت ، چون حركت مقتضى شد به هنگام فناى آن سكون آمد و با سكون بر سرما دلالت فرمود)).
پس از آن گفته است كه طبايع عناصر چهارگانه از اين دو قوه يعنى گرما و سرما به وجود آمده است . گويد: ((و آن چنين است كه از گرما نرمى و از سرما خشكى پديد آمد، پس چهار قوه مفرد وجود يافت ، اين قوا با يكديگر آميختند و از اين آميزش طبايع چهارگانه پيدا شد. اين كيفيات قائم به نفس و غير مركب مى باشند. از آميزش گرما و خشكى ، آتش حاصل آمد و از رطوبت و سرما، آب و از گرما و رطوبت ، هوا و از آميزش سرما و خشكى زمين )). سپس گويد: ((چون حرارت ، طبيعت آب و زمين را حركت داد، آب به خاطر لطافت خود از ثقل و سنگينى زمين حركت نمود – و آن مقدار كه از زمين بدان رسيده بود سنگين شد (و سر جاى خود ماند) – پس به صورت بخارى لطيف و هوايى رقيق و روحانى درآمد، و آن نخستين دودى بود كه از قسمت زيرين آب رخ نمود و با هوا آميخته شد و به جهت سبكى و لطافتش به سوى بالا برآمد و به اندازه نيرو و گريز خود از حرارت ، در اين صعود خود به نهايت رسيد، پس فلك اعلى كه فلك ((زحل )) است از آن وجود يافت . سپس آتش نيز آب را حركت داد، دودى از آن پيدا شد كه لطافتش از آن كه اول بالا رفته بود كمتر و ضعيف تر بود و چون به صورت بخار درآمد با جوهر و لطافت خود به سوى بالا بر رفت و به جهت آنكه از لطافت كمترى نسبت به بخار قبلى برخوردار بود به فلك زحل نرسيد و فلك دوم كه فلك ((مشترى )) است پديد آمد.))
و همين طور طلوع دود را يكبار پس از ديگرى بيان داشته تا آنكه پنج فلك ديگر از آن وجود يافتند. تمام اين اشارات بر اين مطلب اتفاق دارند كه آب همان مايه اصلى است كه آسمانها و زمين از آن وجود يافته اند، و اين مطلب مطابق فرمايش آن حضرت عليه السلام مى باشد)).
سپس (محقق بحرانى ) گويد: ((قرآن كريم ناطق است به آنكه آسمان از دود وجود يافته و سخن آن حضرت ناطق است به آنكه آسمان از كف پديد آمده و در خبر وارد است كه آن كف همان چيزى است كه زمين از آن وجود يافته ، ناگزير بايد وجه جمع ميان اين اشارتها را بيان نمود، پس گوييم : وجه جمع ميان سخن آن حضرت و لفظ قرآن كريم آن است كه امام باقر عليه السلام فرموده : ((آن گاه از آن موج و كف ، دودى بدون آتش كه از وسط آن ساطع بود بيرون آمد، پس آسمان را از آن آفريد)).(366) و شكى نيست كه مراد قرآن كريم از لفظ ((دود)) حقيقت آن نيست ، زيرا دود از آتش پديد مى آيد و حال آنكه تمام مفسران اتفاق دارند كه اين دود از آتش نبوده بلكه از تموج آب و تبخير آن كه به سبب تموج آب پديد آمد وجود يافته ، از اين رو لفظ دود استعاره است براى بخارى كه از آب صاعد مى گردد.
حال كه چنين است گوييم : سخن آن حضرت مطابق لفظ قرآن كريم است ، چه كف بخارى است كه از حرارت حركت آب بر روى آن متصاعد مى شود، جز آنكه تا سنگينى و غلظت بر آن غالب است كف بر روى آب مانده و از آن جدا نشده ، و اين چيز ((كف )) نام گرفته ، و آنچه لطيف گشته و اجزاى هوايى بر آن غلبه يافته و از اصل آب جدا شده ((بخار)) نام گرفته است . و چون كف همان بخار است و نيز منظور قرآن كريم از دود، بخار مى باشد، پس مقصود آن حضرت و مقصود قرآن كريم هر دو يكى است ، پس ((بخار منفصل )) همان است كه آسمانها از آن پديد آمده و ((بخار غير منفصل )) همان است كه زمين از آن وجود يافته كه همان ((كف )) مى باشد.
اما وجه مشابهت ميان دود و بخار كه موجب صحت استعاره آوردن لفظ دود براى بخار شده ، دو چيز است : يك حسى ، و آن همان صورتى است كه از دود و بخار ديده مى شود، تا آنجا كه كمتر مى توان با حس بينايى ميان آندو فرق نهاد. و ديگر معنوى ، و آن اين است كه ((بخار)) همان اجزاى آبى است كه به سبب لطافتش از حرارت حركت با هوا آميخته ، چنانكه ((دود)) نيز همين گونه است ولى از حرارت آتش ناشى مى شود، زيرا دود نيز اجزايى آبى است كه از حرارت آتش به سبب لطافتش از جرم محترق جدا شده است . پس فرقى ميان آندو نيست مگر از جهت سبب ، از اين رو استعاره آوردن نام يكى از آنها براى ديگرى صحيح مى باشد)).
سپس به نقل از حكماء، در تاءويل اين اشارتها جهت انطباق آنها با اصولشان و مناسبت با آنها، گويد: ((آن حضرت با آوردن كلمات جوها و گوشه و كنار (آنها) و فضاهاى خالى ، به سلسله وجود فرشتگان – كه عقول فعاله نام دارند – بنابر مراتب آنها تا به پايين ترين مرتبه اشاره نمود، و با لفظ ((انشاء)) به ايجاد آنها، و با تعبير فتق و شكافتن آنها به وجود آنان ، و با لفظ ((آب خروشان و انباشته )) به كمالاتى كه از خداى سبحان وجوب مى يابند، و با تعبير ((اجراى آن در آنها)) به افاضه كردن بر هر يك از آنان آنچه را كه شايسته اوست به واسطه آنچه پيش از اوست ، و با لفظ ((باد تند و سخت )) به امر اولى كه بدان اشاره كرديم يعنى قدرت اشاره فرموده است )).
اما وجه مناسبت ميان اين امور و آنچه آن حضرت فرموده ، در مورد تعبير از ((عقول )) (فرشتگان ) به ((كناره ها و جوها و فضاهاى (خالى ))) از اين جهت است كه عقول قابليت دريافت فيض و كمالات را از مبدا اول آن دارند، چنانكه كناره ها و جوها و فضاهاى خالى قابل پذيرش آب از آنچه بيرون مى آيد چون ابر و چشمه مى باشند. و اما در مورد تشبيه ((فيض )) به ((آب ))، از اين روست كه آب به گونه اى است كه جز بر تماميت قابل موقوف نيست ، و هر كجا كه آن قابليت پيدا شود آب به طبيعت خود به سوى آن روان مى گردد، همچنين فيض الهى به گونه اى است كه صدور آن از واهب و بخشنده آن جز بر تماميت قابل موقوف نمى باشد، زيرا فاعل به ذات خود تام الفاعليه است . و وجه ديگر تشبيه اين است كه چون آب به مرتبه اى است كه قوام هر موجود زنده جسمانى در عالم آفرينش به آن است ، همچنين فيض الهى مبداء قوام هر موجودى است .
گويند: نظير اين تشبيه در قرآن كريم هم آمده است ، چه بيشتر مفسران از جمله ابن عباس رضى الله عنه درباره اين آيه شريفه : انزل من السماء ماء فسالت اودية بقدرها (367): ((از آسمان آبى فرو فرستاد پس هر رودى به اندازه ظرفيت خود روان گشت ، گفته اند: مراد از ((آب ))، ((علم )) است و مراد از ((رودها))، ((دلهاى بندگان ))، و مراد از انزال و فروفرستادن آن ، افاضه آن علم بر دلهاست ، و مراد از اينكه هر رودى به اندازه ظرفيت خود روان مى گردد آن است كه هر دلى از دلها به اندازه شايستگى و قبول خود ظرفيت الهى بدان مى رسد.
گويند: و آن چنين است كه خداى سبحان ، از آسمان كبريا و جلالت و احسان ، آب بيان قرآن و علوم آن را بر دلهاى بندگان فروفرستاد، زيرا دلها چنان است كه انوار علوم قرآن در آن قرار مى يابد چنانكه رودخانه ها چنان است كه آبهاى فرود آمده از آسمان در آن ها قرار پيدا مى كند. و همان گونه كه هر رودخانه اى به اندازه وسعت و ضيق آن از آبهاى باران در آن مى ريزد، همچنين هر دلى ، از انوار علم قرآن به اندازه اى در آن حصول مى يابد كه آن دل از پاكى يا پليدى ، و نيروى فهم يا كندى فهم برخوردار است . وجوه ديگر تشبيه در اين آيه در كتابهاى تفسير مذكور مى باشد.
و اما تشبيه امر اول به باد تند و سخت ، (از اين روست كه چون وقوع آن دفعى بوده ومتوقف بر زمانى نبوده شبيه ترين چيزها به آن از ميان اجسام در سرعت و نفوذ، باد تند وسخت مى باشد) زيرا باد سريعترين اجسام از نظر حركت است ، از اين رو آن را با وصف((عصف تند و سخت )) تاءكيد نمود تا سرعت تمام وكامل را براى آن اثبات نمايد، كه : و ما امرنا الا واحدة كلمح بالبصر (368)((و امر و فرمان ما نيست مگر يكى ، مانند يك چشم بر هم زدن )) و نيز با صفت ((زعزعه وقصف = حركت دهنده و شكننده )) وصف نمود تا نيروى غالب و تند و سختى آن را محققسازد.
اما اينكه آن را به بازگردانيدن آب فرمان داد و او را بر بستن و نگهدارى آن مسلط ساخت ، از اين روست كه چون آن (فرشتگان ) را به صورت باد مصور نمود، رواست كه گفته شود: به او فرمان داد. و اين تعبير عبارت است از نسبت آن امر به ذات خداى متعال نسبتى كه عقول ضعيف ما آن را مى سازد. و فايده بازگرداندن و بستن در اينجا ضبط و نگهدارى فرمان خداى سبحان است بر وفق حكمت و كمالاتى كه از آن ذات مقدس بر هر موردى به حسب نوع آن فايض مى گردد، كه اين ضبط و نگهدارى مستلزم آن است كه آن فرمان از كسى كه داراى آن كمال معين نيست بازداشته شود.
اما اينكه باد را قرين به حد آب نموده و آن را در مرز آب نگه داشت ، اشاره است به احاطه و شمول فرمان خداى سبحان به آن كمالاتى كه به آن قابلها فايض مى گردد.
و اينكه فرمود: ((هوا از زير آن مى شكافت ))، اشاره است به پذيرش آن قابلهاى مذكور. و ((آب از روى آن مى جهيد)). اشاره است به همان فيض مذكور كه فرمان خدا آن را حمل مى كرد و بر آن قابلها مى افكند. و همه اين كارها با ترتيب عقلى صورت گرفت نه با زمانى كه به آن برسد تا تراخى و فاصله ميان آنها تعقل گردد.
اما باد دوم ، حضرت بدين تعبير به فرمان دوم اشاره نمود، و وصف آن به ((عقيم بودن وزش آن )) اشاره است به بستن و واقع ساختن آن امر بر وفق حكمت الهى و نبود مانعى بر سر راه جريان آن امر. و اينكه ((مجمع آن را دائمى ساخت )) اشاره است به افاضه (دائمى ) جايگاههاى اين امر، گويا تشبيه نموده است فيضى را كه به سبب امر بر هيولاى اجسام فلكى صادر و فايض مى گردد به باران تند و درشتى كه بر سرزمينهايى كه در آنجا جمع مى شود و باقى مى ماند، مى بارد. يا اينكه مراد حضرت آن است كه محلهاى قابل آن امر كه مستلزم آنند دائم و باقى اند. و با ((تند ساختن جريان آن )) به سرعت آن امر اشاره نمود به اوليت نداشتن مبداء آن . و با ((فرمان به اين باد)) اشاره دارد به نسبت آن فرمان به ذات متعال ، چنانكه گذشت .
و با ((بر هم زدن آب مواج و برانگيختن امواج درياها)) اشاره دارد به نسبت فيضان صور افلاك و كمالات آنها با امر خداى سبحان كه اين فيضان به واسطه همان كمالات فعلى فرشتگان صورت مى گيرد، و به اينكه فرشتگان در ايجاد چيزى مستقل نيستند بلكه آنها شرايطى است كه برخى براى برخى ديگر و غير آنها مى باشد. و با ((بخار)) اشاره دارد به آن فرشتگان . و با اينكه ((باد، آب را چون مشك به هم زد و به تندى بر آن وزيد همچون وزيدن آن به فضا، و قسمتى از آن را بر قسمت ديگر زد و به جاى آن برد)) اشاره دارد به نيرو (و غلبه ) فرمان خدا بر آن فرشتگان و گردانيدن آنها را مطابق علم خود به نظام كل و اندازه گيرى كمالاتى كه هر فلك براى خود داراست در ذات هر يك از آن مبادى .
و اينكه فرمود: ((تا آنكه انبوهى از آن آب بالا آمد)) اشاره است به اينكه كمالات آن فرشتگان كه به امر خدا بالفعل براى آنان حاصل شده به مرتبه اى رسيد كه فيض الهى به واسطه آنان به غير آنها داده شود. همچنين جمله : ((آن قسمت متراكم كف كرد)) اشاره است به اينكه صور افلاك و كمالاتشان به واسطه آن فرشتگان بود، و چون صور افلاك در قيام خود در عالم وجود نيازمند هيولى است ، از اين رو نسبت آنها به فرشتگان كه مجردند نسبت اخس به اشرف است و به همين دليل شايسته است كه نام ((كف )) بر آن ها اطلاق گردد. و نيز بدين دليل است كه اين صور از آن كمالات عقلى حاصل گشته و از آن ها فايض گرديده است ، چنانكه كف از آب جدا شده و از آن ساخته گرديده ، و از اين رو با هم شباهت دارند. و اما اينكه ((آب را در هوايى گشاده و فضايى وسيع بالا برد))، اشاره است به ملحق ساختن صور افلاك به مواد مستعد آن ها، و يا اشاره است به تخصيص دادن وجود افلاك به جاهاى آنها و بالابردن آنها به سوى آن مكانها.
و اينكه فرمود: ((پس از آن هفت آسمان را استوار بيافريد))، اشاره دارد به اينكه افلاك با داشتن اين وضع و تعديل و ترتيب ، در حد كمال قرار دارند. و اما تخصيص عدد آن ها به هفت ، از اين روست كه دو فلك باقى ، در شريعت به دو نام ديگرى معروفند و آن ((عرش و كرسى )) است .
سپس گويند: حكماى گذشته نيز به همين معنا اشاره دارند، زيرا مراد تاليس ملطى از عنصر اول همان نخستين آفريده است ، و اينكه آن آب است از اين روست كه نخستين آفريده واسطه ايجاد باقى موجودات مى باشد كه صورت تمام موجودات در آن است و كمالات آنها از او افاضه مى گردد، چنانكه قوام هر موجود زنده اى از عالم عناصر به سبب آب است و به واسطه آب وجود پيدا مى كند.
همچنين است راز آنچه در ((تورات )) آمده است ، زيرا مراد از جوهر مخلوق خدا در آغاز، همان نخستين آفريده است ، و اينكه خداى متعال با نظر هيبت بدان نگريست و نيز ذوب شدن اجزاى آن ، اشاره است به اينكه فيض به امر و قدرت خداى سبحان از آن جوهر صادر شده است . و كفى كه زمين از آن آفريده شده و دودى كه آسمان از آن پديد آمده اشاره است به كمالات آسمانها و زمين و صور آنها كه از كمالات علل آن ها صادر گرديده همچون صدور بخار و كف از آب . همه اينها مجازات و استعاراتى است كه تفاوت حسن آنها مربوط به نزديكى و دورى مناسبتى است كه ميان آنها ملاحظه مى گردد.
و گويند: احتمال دارد كه مراد آن حضرت از ((باد اول )) عقل اول باشد، زيرا عقل اول حامل فيض الهى به موجودات بعد از خود بوده و محيط به صور موجودات است . تاءييد اين مطلب جمله : ((هوا از زير آن مى شكافت ، و آب از روى آن مى جهيد)) مى باشد، زيرا ((هوا)) اشاره است به قابلهايى كه بعد از آن (عقل اول ) و به واسطه آن مى باشند، و ((آب )) اشاره است به فيض صادر از خداى سبحان ، زيرا چون جهيدن مستلزم سرعت حركت آب و روانى آن است ، از آن رو از فيض الهى به توقفى در آن نيست به آب تعبير فرموده است . و مراد از ((باد دوم )) عقل دوم است ، زيرا عقل دوم واسطه افاضه انوار خداى سبحان بر ساير عقولى است كه پس از آن قرار دارند و به واسطه آن ها آسمانهاى هفتگانه صورت بندى مى شوند و وصف اين دو باد به تندى و سختى وزش آنها، اشاره است به قدرتى كه ويژه اين دو مبدا است . و فرمان به باد دوم به بر هم زدن آب انباشته و برانگيختن موج درياها، اشاره است به حركت دادن عقل دوم عقول پس از خود را به افاضه نمودن كمالات به افلاك به فرمان خداى متعال . باقى تاءويلات مطابق همان تاويل اول است .))(369)