منطق مخالفان احاديث مهدى
در بحث گذشته دانستيم كه افراد بسيار معدودى از اهل سنّت احاديث مربوط به مهدى را نپذيرفته اند كه از آن جمله: ابن خلدون مورخ
1ـ صواعق، ص 99.
2ـ التّاج، ج 5، ص 327.
معروف و احمد امين دانشمند مصرى معاصر است هرچند اكثريّت قاطع دانشمندان اسلامى نظر آنان را رد كرده اند.
ولى به هر حال لازم است به منطق آنها در اين زمينه گوش كنيم.
مجموع ايرادهاى اين گروه را مى توان در 5 موضوع خلاصه كرد:
1ـ اسناد اخبار مهدى معتبر نيست!
2ـ اخبار مزبور با عقل سازگار نمى باشد!
3ـ اين اخبار مورد سوء استفاده مدّعيان مهدويّت قرار گرفته!
4ـ وجود اين اخبار سبب ركود و سستى در جامعه اسلامى مى گردد!
5ـ اين اخبار به سود شيعه و عقايد آنها تمام مى شود!
* * *
ضعف منطق مخالفان
از اين ايرادها استفاده مى شود كه مخالفت با احاديث مهدى يك چهره ظاهرى دارد و آن به اصطلاح ضعف سند رواياتى است كه در اين زمينه نقل شده و يا ضعف دلالت آنها; و يك قيافه واقعى كه در پشت اين چهره قرار گرفته و انگيزه آن تعصّب خاصّ مذهبى; و پاره اى از مصلحت انديشيهاى بى دليل است و در هر حال منطق مخالفان در هر قسمت كاملا سست است زيرا:
اولا، احاديث مهدى را همانطور كه قبلا اشاره شد، علاوه بر شيعه جمعى از معروفترين محدّثان اهل سنّت در كتبى كه از معتبرترين و معروفترين كتب آن ها محسوب مى شود نقل كرده اند، و جمع كثيرى اعتراف به تواتر آنها نموده اند; بنابراين، جاى اين نيست كه در اسناد
يك يك آنها بحث شود زيرا شهوت و تواتر آنها ما را بى نياز از ملاحظه سند مى كند; يعنى، طبق معيارهاى سنجش حديث اين احاديث كاملا قطعى است.
از اين گذشته، در ميان احاديث مزبور احاديث صحيح و معتبرى نيز هست كه محدّثان اهل سنّت هم اعتراف به صحّت آنها كرده اند.
عجيب اين است كه خود «ابن خلدون» نيز به اين حقيقت معترف مى باشد; زيرا او پس از اين كه چندين صفحه از كتاب خود را به ذكر احاديث مهدى اختصاص داده و در اسناد آنها تا آنجا كه مى تواند ترديد و تشكيك نموده، چنين مى گويد:
فهذه جملة الاحاديث التى اخرجها الائمة فى شأن المهدى و خروجه آخر الزمان و هى كما رأيت لم يخلص منها من النقد الا القليل والاقل منه; اين تمام احاديثى است كه پيشوايان حديث
درباره مهدى و قيام او در آخر زمان نقل كرده اند، و همانگونه كه مشاهده كرديد جز كمى از آنها مصون از انتقاد نماند!»
و به اين ترتيب، لااقل اعتراف مى كند كه مقدارى كمى از اين احاديث صحيح و غير قابل نقد است.
بعلاوه، احاديث منحصر به اين احاديث كه ابن خلدون در كتاب خود آورده نيست; و لذا بعضى از دانشمندان اهل سنّت براى پاسخگويى به ابن خلدون و اثبات تواتر احاديث مهدى و عدم انحصار آنها به آنچه او در كتاب خود آورده، كتابى نوشته اند كه سابقاً به آن اشاره شد.
بنابراين، انكار احاديث از اين راه يعنى راه تضعيف سند بكلّى بى اساس است.
ثانياً، در احاديث مزبور مطلبى بر خلاف عقل ديده نمى شود كه سبب شود آنها را انكار كنيم، و هر قدر مضمون بعضى از آنها خلاف عادى به نظر برسد، بالاتر از معجزات انبياى سلف نيست; و استبعاد نمى تواند مانع از قبول آنها گردد.
بعلاوه، احاديث مهدى يك واحد بهم پيوسته نيست كه همه آنها را يكجا بپذيريم يا رد كنيم; به عبارت ديگر، قدر مسلّم احاديث مزبور، يعنى قيام يك نفر از دودمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و از فرزندان فاطمه(عليها السلام)و به وجود آوردن يك انقلاب اصلاحى عالمگير، و پر كردن صفحه روى زمين را از عدل و داد، مطلبى نيست كه جاى ايراد عقلى داشته باشد، بلكه در گذشته اثبات كرديم اين موضوع موافق يك سلسله ادلّه عقلى مى باشد; و امّا پاره اى از احاديث مربوط به علائم ظهور و امثال آن اگر بعيد به نظر برسد، و از نظر سند هم روشن و قابل اعتماد نباشد، آنها را مى توانيم قبول نكنيم، ولى عدم قبول آنها ارتباطى كه به بقيّه ندارد.
خلاصه اين كه، ما نمى دانيم چرا بعضى روش تفكيك احاديث را از يك ديگر و صرّافى و نقد جداگانه آنها را در اين جا ناديده گرفته اند، و به چنين اشتباهكاريها افتاده اند!
اين احاديث مى گويد تمدّن مادّى، بشر را اصلاح نمى كند; جنگ 25 ساله ويتنام يك بوته آزمايش عجيب بود; همه متفكّران دارند نظرات خود را در اين بوته مى آزمايند; امّا من به عنوان يك عالم مذهبى
مى گويم دليلى است بر ناتوانى مكتبهاى مادّى، و اين كه همه وسايل مادّى بدون ايمان وسيله تشديد بحران هستند همانگونه كه در ساير نقاط جهان نيز شاهد آن هستيم.
ثالثاً، آيا اگر اين احاديث به نفع شيعه تمام شود، گناه شيعه يا گناه احاديث است؟!
چه مانعى دارد حقيقتى از اين راه روشنتر گردد؟! بعلاوه، احاديث مزبور اگر چه نظر شيعه را تأييد مى كند امّا در عين حال ملازمه قطعى ميان قبول آنها و قبول تشيّع نيست، چه بسيارند كسانى كه قيام مهدى را پذيرفته اند ولى به عللى شيعه نيستند; و در هر صورت تعصّبات ناروا نبايد مانع از درك حقايق گردد; اين سخن درست به آن مى ماند كه كسى بگويد پزشكى با من خرده حساب داشته امّا داروى شفابخش به من داده ولى من آن را نمى خورم زيرا اگر آن را بخورم و خوب بشوم به نفع او تمام مى شود و مى گويند دكتر خوبى است!
رابعاً، درست است كه از اين احاديث سوء استفاده شده ولى كدام حقيقت است كه در جهان مورد سوء استفاده قرار نگرفته است؟!
آيا مدّعيان دروغى نبوّت يا الوهيّت و يا ساير مقامات معنوى در دنيا كم بوده اند؟! آيا اديان ساختگى در جهان كم است؟!
آيا ما بايد همه اين حقايق را به جرم سوء استفاده منحرفان كنار بزنيم؟!
و مطلقاً منكر خدا پرستى و نبوّت انبيا بشويم؟!
آيا از نيروهاى مختلف مادّى در جهان كم سوء استفاده شده است؟!
آيا بايد همه آنها را از ميان ببريم! اين چه منطقى است!
در قرن دوزادهم حدود ده نفر «مسيح هاى دروغگو» ظاهر گشتند ـ جمعى را به خود گرايش دادند ـ اين مطلب اسباب فتنه و جنگ شد و جمع كثيرى در آن معركه طعمه شمشير شدند.(1) آيا اينها سبب مى شود كه وجود مسيح را بكلّى ناديده بگيريم چرا كه از نام او سوء استفاده شده!
خامساً، همانطور كه در بحث انتظار مشروحاً گفته شد، اعتقاد به قيام مهدى براى افرادى كه حقيقت آن را دريابند نه تنها موجب ركود و تنبلى نيست، بلكه مايه اميدوارى و دلگرمى در برابر مشكلات و حوادث سخت زندگى است; همانطور كه اعتقاد به خدا و قدرت بى پايان او به انسان در برابر مشكلات نيرو مى بخشد، و پناهگاه مطمئنّى در برابر عوامل يأس و نوميدى ايجاد مى كند، اعتقاد به ظهور مهدى نيز چنين اثرى دارد و اصولا انتظار قيام مهدى يك عامل نيرومند حركت و اصلاح جامعه است.
حال بعضى معنى اين قيام را درست درك نكرده و به تنبلى و شانه خالى كردن از زير بار مسؤوليّت گرائيده اند، تقصير عدم درك صحيح آنها است همانگونه كه در مسئله اعتقاد به خدا و نفوذ قدرت بى پايان او در جهان هستى نيز چنين اشتباهى براى بعضى افراد بى اطّلاع پيدا شده است.
خلاصه اين كه، با اين بهانه هاى سست نمى توان از يك واقعيّت مسلّم دست برداشت.