فصل 3. چند دليل ديگر
3 – و ديگر از دلايلى كه گفته شده آنكه : اگر ذات خداوند من حيث هو و از آن جهت كه ذاتا بى نياز است اقتضا دارد كه به صورت فعلى باشد، پس صحيح و معقول نيست كه بتواند غير آن باشد. و اگر به سبب ديگرى اين گونه شده است ، پس نيازمند است ، در حالى كه خداوند برتر از آن است كه نيازمند باشد، پس خدايى جز او نيست .
4 – دليل ديگر: اگر واجب الوجود متعدد باشد، امتياز هر كدام از ديگرى به نفس وجه مشترك و به لازم آن نمى تواند باشد، و اين روشن است ، و به عارض غريب هم نمى تواند باشد، زيرا (فرض اين است كه ) فراسوى آنها مخصصى وجود ندارد. و اگر يكى از آن دو خودش يا ديگرى را تخصيص زند، بنابراين مى بايد هر دو قبل از تخصص ، داراى وجودى منحاز و متعين بدون داشتن مخصص باشند، و اين محال است . پس خداوند را همتايى نيست .
5 – دليل ديگر: واجب الوجود يا اين است كه ذاتش اقتضاى وحدت دارد، پس جز واحد نمى تواند باشد. يا ذاتش اقتضاى تعدد دارد، بنابراين در واحد يافت نمى شود، و چون واحد نباشد متعدد نيز نمى تواند بود. و يا اينكه ذاتش نه اقتضاى وحدت دارد و نه اقتضاى تعدد، پس نسبت مراتب اعداد به او مساوى است ، بنابراين تعين (واحد يا متعدد شدن ) بايد به سبب مرجحى باشد، و در اين صورت واجب الوجود نيازمند به آن مى شود؛ يا اينكه مرجحى در كار نباشد، پس ترجيح بلامرجح لازم مى آيد (كه عقلا محال است )؛ پس خداوند را همسانى نيست .
6 – دليل ديگر: اگر واجب الوجود متعدد باشد، يا اين است كه هر كدام از آن دو يا يكى از آنها به ديگرى نيازمند است ، كه بنابراين بى نياز مطلق و وجود تام و كامل نمى باشد؛ و يا اين است كه يكى از ديگرى بى نياز است ، بنابراين آن يكى كه به او نيازى نيست فاقد كمال ذاتى است كه نياز هر چيزى به اوست ، و خود در تحصيل آن كمال نيازمند به غير است ، و در اينجا همان محذور (نيازمندى يكى از دو ذات ) لازم مى آيد. پس دو خدا براى خود نگيريد، كه تنها او خداى يگانه است .(104)
7 – دليل ديگر: در فرض تعدد، لازم مى آيد كه اثر هر كدام از آنها ممكن است عينا اثر آن ديگرى باشد، زيرا هر دو داراى يك حقيقت اند كه همان وجود تام و كامل است ؛ پس نسبت دادن آن اثر به يكى از آن دو موجب ترجح بلامرجح است . و فرض صدور آن اثر از هر دو، موجب صدور يك امر واحد شخصى از علل متعدد است ؛ و اين هر دو فرض محال است . اينجاست كه : اگر در آسمانها و زمين خدايانى غير از ((الله )) مى بود، همانا تباه گرديده و هرگز ايجاد نمى شدند.(105)