فصل 3. غنى بالذات از همه جهت غنى است

فصل 3. غنى بالذات از همه جهت غنى است
يكى از محققان (163) سخنى دارد كه حاصلش اين است : همان طور كه بخشنده وجود، خودش در هيچ مرتبه اى مسلوب الوجود نيست ، همچنين بخشنده كمال نيز نمى تواند فى حد ذاته خالى از كمال باشد، زيرا فيض دهنده ضرورتا گرامى تر و بالاتر و والاتر از فيض گيرنده است .


و همان گونه كه در عالم وجود يك وجود قائم بالذات و نامتناهى در تاءكيد و يك علم اءكيد قائم به ذات ، و در اختيار قائم به ذات ، و در قدرت قدرتى قائم به ذات ، و در اراده اراده اى قائم به ذات ، و در حيات قائم به ذات وجود داشته باشد تا اين صفات بتواند در چيزى نه به گونه ذاتى بلكه به سبب غير خود موجود باشد، و نتيجه آنكه : فوق هر صاحب علمى عالمى كه علمش ‍ ذاتى است ، و فوق هر صاحب قدرتى قادرى كه قدرتش ذاتى است ، و فوق هر گوشدارى شنوايى كه شنوائيش ذاتى است ، و فوق هر چشمدارى بينايى كه بينائيش ذاتى است و همچنين ساير صفات كمال ، وجود دارد.
و واجب است كه تمام اين صفات از نظر وجود، يك واحد حقيقى باشند، زيرا (اين كمالات چنانكه گفته شد ذاتى هستند و اگر واحد حقيقى نباشند تعدد غنى بالذات لازم مى آيد و…) و تعدد موجودى كه غنى بالذات باشد محال است و آن خداى عزوجل است ، چنانكه گفته اند(164): همه اش ‍ وجود است ، همه اش علم است ، همه اش وجوب است ، همه اش قدرت است ، همه اش حيات است ، نه اينكه بخشى از او علم است ، بخشى قدرت است … و تا تركب در ذات او لازم آيد، و نه اينكه بخشى از او محتواى علم است و بخشى محتوى قدرت …و تا تركب در صفات حقيقى او لازم آيد. به اين معنا كه ذات خداوند ذاتا و من حيث هو هو با كمال فردانيت و يگانگى خود منشاء اين صفات و شايسته اين اسماء است ، نه به حيثيت ديگرى وراى حيثيت ذات خودش .
و نيز خداوند به خاطر اتصافش به اين صفات ، داراى معانى متمايز و جداى از هم كه هر كدام مخصوص نام ويژه اى باشند نيست ، بلكه همان گونه كه ما به يكى از موجودات عالم (با آنكه ذات واحدى بيش نيست ) مى گوييم كه معلوم و مقدور و مراد است بدون آنكه معانى متعددى در او اثبات نماييم ، همچنين ايجاد كننده آن را نيز به علم و قدرت و اراده وصف مى كنيم با آنكه او ذاتى فرد و يگانه است ، بلكه هر يك از صفاتش عين صفت ديگر است ، و آنچه كه او را با يك صفت ادراك مى كند در واقع او را به جميع صفات ادراك مى نمايد، زيرا در آن ذات اختلاف (و تعددى ) وجود ندارد. و چه نيكو سروده اند:

عباراتنا شتى و حسنك واحد
و كل الى ذلك الجمال يشير

((عبارات ما در توصيف تو پراكنده و متعدد است ولى حسن تو يگانه است ، و همه به آن جمال يگانه اشاره دارند)).
در كتاب ((نهج البلاغة )) از مولايمان اميرمؤ منان عليه السلام روايت است كه :
… و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه ، لشهادة كل صفة غير الموصوف ، و شهادة كل موصوف انه غير الصفة . فمن وصف الله – سبحانه – فقد قرنه ، و من قرنه فقد ثناه ، و من ثناه فقد جزاه ، و من جزاه فقد جهله …
((… و كمال اخلاص براى او نفى صفات (زائد بر ذات ) از اوست ، به گواهى هر صفتى كه آن غير موصوف است ، و گواهى هر موصوفى كه آن غير صفت است ، پس هر كه خداى سبحان را (به صفات زائد بر ذات ) وصف كند همانا او را مقرون چيزى ساخته ، و هر كه او را قرين چيزى بداند همانا براى او دوئيت قائل شده ، و هر كه براى او دوئيت قائل شود همانا او را تجزيه نموده ، و هر كه او را تجزيه كند همانا به حقيقت وى جاهل مانده و او را نشناخته است …))(165). ادامه اين سخن به خواست خدا در آينده خواهد آمد.
و در كتاب ((توحيد)) با سند صحيح خود از هشام بن سالم روايت كرده است كه گفت : بر امام صادق عليه السلام وارد شدم ، به من فرمود: آيا تو خدا را وصف مى كنى ؟ گفتم : آرى ، فرمود: سخن خود را بياور، گفتم : او شنوا و بيناست . فرمود: اين صفتى است كه همه آفريدگان در آن شريكند. گفتم : پس شما چگونه او را وصف مى كنيد؟ فرمود: او نورى است كه تاريكيى در آن نيست ، و حياتى است كه مرگى در آن نيست ، و دانشى است كه نادانيى در آن نيست ، و حقى است كه باطلى در آن نيست . پس از نزد حضرتش ‍ بيرون شدم در حالى كه داناترين مردم به مسائل توحيد بودم . (166)
و با سند خود از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: او نورى است كه تاريكيى در آن نيست ، و راستيى است كه دروغى در آن نيست ، و عدلى است كه ستمى در آن نيست ، و حقى است كه باطلى در آن نيست ، او پيوسته چنين بوده و براى هميشه و تا ابد چنين خواهد بود، و او چنين بوده آنگاه كه نه زمينى و نه آسمانى ، نه شبى و نه روزى ، نه خورشيدى و نه ماهى ، نه ستاره اى و نه ابرى ، و نه بارانى و نه بادى وجود داشت .(167)
و با سند خود از امام كاظم عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: علم خدا به گونه اى است كه خداوند ظرف مكانى آن محسوب نمى شود، و علم نسبت به خداوند كيف (نفسانى او) نمى باشد، نه علم از خدا منفرد و جداست و نه خداوند از آن جداست ، و ميان خداوند و علم او مرزى نيست .(168)
و با سند خود از محمد بن عروه روايت كرده است كه گفت : به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم : آيا خداوند اشياء را با قدرت آفريده يا بدون قدرت ؟ فرمود: روا نيست كه خداوند اشياء را با قدرت آفريده باشد، زيرا هرگاه گويى : اشياء را با قدرت (همراه با الف و لام كه حكايت از قدرت موجودى خارج از ذات او مى كند) آفريده است ، گويا قدرت را چيزى غير از خود او قرار داده اى و آن را ابزارى براى او قرار داده اى كه بدان وسيله اشياء را آفريده است ، و اين شرك است . و هرگاه بگويى : اشياء را به يك قدرتى (بدون الف و لام كه حكايت از قدرت ذاتى او مى كند) آفريده است ، جز اين نيست كه او را چنين وصف نموده اى كه اشياء را با قدرت و اقتدارى كه بر آنها دارد آفريده است ، بلى او ناتوان و عاجز و نيازمند به غير خود نيست .(169)
و با سند خود از مولايمان امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: (خداوند) شنوا و بينواست ، مى شنود با آنچه مى بيند، و مى بيند با آنچه مى شنود (ذات مقدس او با همه اشياء نسبت مساوى دارد).(170)
و فرمود: (خداوند) يگانه اى است بسيط كه تركيب در او راه ندارد، و از معانى و مفاهيمى چند و گوناگون تركيب نيافته است .(171)
و با سند خود از مولايمان امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه : او شنوا و بيناست ، شنواست بدون عضو (شنوايى )، و بيناست بدون ابزار (بينايى )، بلكه ذاتا شنوا و ذاتا بيناست . و معناى اينكه گفتم : ذاتا مى شنود (و ذاتا مى بيند) اين نيست كه او چيزى است و نفس (و ذات او) چيز ديگر، ولى خواستم از خودم كه مورد سؤ ال واقع شده ام تعبيرى بياورم و به تو كه سؤ ال كننده بودى مطلب را تفهيم نموده باشم ، لذا مى گويم : او به تمام وجود مى شنود، و باز نه به اين معنى كه همه وجود او داراى بعض است ولى خواستم تو را بفهمانم و از خود تعبيرى آورده باشم . و بازگشت (سخن ) من در اين مورد، تنها به اين است كه او شنوا و بيناست و دانا و آگاه است ، بدون اختلاف ذات (و صفت كه ميان آنها دوئيت باشد) و اختلاف معنى (172) (كه صفات با يكديگر تباين داشته باشند، بلكه ذات او عين صفات اوست و صفات او عين يكديگرند و فرقى بين سمع و بصر و علم و حيات و… وجود ندارد).
و با سند خود روايت كرده است كه : به آن حضرت عرض شد: مردى مدعى ولايت شما اهل بيت است و گويد: خداى متعال پيوسته شنواست با گوش ، و بيناست با چشم ، و داناست با علم ، و تواناست با قدرت . آن حضرت خشمگين شد، سپس فرمود: هر كه چنين گويد و اين گونه معتقد باشد مشرك است و بهره اى از ولايت ما ندارد. همانا خداى متعال ذاتى است دانا، شنوا، بينا و توانا (173) (كه اين صفات را ذاتا داراست نه اينكه ذاتش ‍ چيزى است و صفاتش چيز ديگر كه در نتيجه براى متصف شدن به آنها نيازمند به آلات مناسب آنها باشد.)
و در روايت ديگرى از مولايمان حضرت رضا عليه السلام آورده است كه : هر كه چنين گويد و اين گونه معتقد باشد، همراه خداوند خدايان ديگرى برگرفته است و بهره اى از ولايت ما ندارد. سپس فرمود: خداى عزوجل پيوسته به طور ذاتى دانا، توانا، زنده ، قديم ، شنوا و بينا بوده است ، خداوند از آنچه مشركان و مشبهان گويند بسى والاتر است .(174)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.