فصل 9. درباره ديدن خداوند
از سخنان آن حضرت ، در پاسخ به ذعلب يمانى كه پرسيده بود: اى اميرمؤ منان ، آيا پروردگار خود را ديده اى ؟
آيا چيزى را كه نديده ام مى پرستم ؟! گفت : چگونه او را مى بينى ؟ فرمود:
ديدگان او را آشكارا نمى بيند ولى دلها با حقيقت ايمان او را ادراك مى كند. به اشياء نزديك است بدون تماس ، و از آنها دور است بدون جدايى . سخنگوست بدون تفكر نمودن ، اراده كننده است بدون انديشه كردن ، سازنده اى است نه با اعضا و جوارح ، لطيف و دقيق است بى آنكه به پنهانى توصيف شود، بزرگ است ولى موصوف به جفا نمى شود، بيناست ولى موصوف به داشتن حس بينايى نيست ، مهربان است بى آنكه موصوف به رقت قلب گردد. چهره ها در برابر عظمتش ذليل ، و دلها از خوف او در هراس است .(228)
و در روايتى ديگر در كتاب ((توحيد)) آمده است :
واى بر تو اى ذعلب ، پروردگار من به صفت بعيد بودن ، حركت و سكون ، سرپا ايستادن و رفت و آمد موصوف نمى گردد. بسيار لطيف است ولى به لطف و نازكى موصوف نمى شود، بسيار با عظمت است ولى به بزرگى جسمانى وصف نمى گردد. بسيار بزرگ است ولى به كبر و بزرگى موصوف نمى شود، بسيار جليل است ولى به غلظت و درشتى موصوف نمى شود، بسيار رئوف و مهربان است ولى به رقت و نازكدلى موصوف نمى گردد، مؤ من است نه به واسطه بندگانش (229)، ادراك كننده است نه با قواى ادراكى ، گوينده است نه با لفظ، او در اشياء است نه با ممزوج شدن ، از آنها بيرون است نه با جدايى ، بالاى همه چيز است و نتوان گفت كه چيزى بالاى اوست ، پيش از هر چيز است و نتوان گفت پيشى دارد، داخل در اشياء است نه مانند داخل بودن چيزى در چيز ديگر، و بيرون از اشياء است نه چون بيرون بودن چيزى از چيز ديگر.
ذعلب پس از شنيدن اين سخنان بيهوش شد.(230)
و در همان كتاب در روايت ديگرى – پس از سخنى طولانى كه بيشتر مضامين آن در لفظ يا معنى گذشت – آمده است :
رب بود آن گاه كه مربوبى نبود، اله و معبود بود آن گاه كه ماءلوه و معبودى نبود، عالم بود آن گاه كه معلومى نبود، و شنوا بود آن گاه شنيدنيى وجود نداشت . سپس اين اشعار را سرود: (ترجمه )
((سرور من پيوسته به حمد معروف بود، و پيوسته به جود و بخشش موصوف )).
((تو بودى آن گاه كه نورى وجود نداشت تا از پرتو آن استفاده شود، و نه ظلمتى كه آفاق را پوشيده باشد)).
((پروردگار ما (از نظر ذات و حقيقت ) برخلاف همه آفريدگان و ساخته هاى اذهان و اوهام بشرى است .))
((هر كه او را به چيزى تشبيه و تمثيل نمايد، زبانش از توصيف بازمانده و دست بسته عجز و ناتوانى خواهد شد.))
((و در بلندى موج قدرتش با موجى مواجه مى شود كه چشم روح او را كور مى كند.))
((پس كسى را كه غرق درياى جدال در دين است رها ساز، كه در او شك و ترديد با راى نادرست هماغوش است )).
((و با شخص مورد اعتماد كه عاشق سرور خود است و از سوى مولايش محفوف به كرامات است به خاطر سرورش دوستى و همنشينى نما)).
((مردى كه در سراسر زمين به عنوان رهنماى هدايت و در آسمان به نكو حالى معروف است .)) (231)