فصل 11. سخنى ديگر

فصل 11. سخنى ديگر
و از سخنان آن حضرت است :
خدايى كه از چيزى هستى نيافته و آنچه را كه هست از چيزى نيافريده است . حدوث اشياء را گواه ازليتش ، نشانه هاى عجزى را كه بر آنها نهاده گواه قدرتش ، و ناگزيرى آنها از فنا را گواه دوام خود گرفته است .

جايى از او خالى نيست تا با مكان داشتن ادراك شود، و مثال شبح گونه اى ندارد تا به كيفيت آن وصف شود، و چيزى از علم او پنهان نيست تا آن را به حيثيتى (غير حيثيتى ديگر) بداند. با آنچه پديد آورده در صفات مباينت دارد، و با تغيير و دگرگونى كه در ذوات (ممكنات ) ايجاد نموده خود را از دسترس ‍ ادراك دور نموده است (زيرا ذاتش با اين ممكنات مباين است و شى ء را با مباينش نمى شود شناخت )، و با كبريا و عظمت خويش از هرگونه تغيير حالات خارج است ، بيان حد و مرز او بر انديشه هاى تيز و ماهر، و بيان كيفيتش بر افكار عميق و ژرف ، و تصويرش بر افكار غواص و شناور تحريم گرديده است . مكانها او را از بزرگيش دربر نگيرند، و مقدارها او را از جلالتش اندازه نتوانند، و پيمانه ها به جهت بزرگيش او را نپيمايند. به اوهام در نيايد تا كنه او را دريابند، و نه به افهام تا او را فراگيرند، و نه به اذهان تا او را تمثل بخشند. خردهاى دورانديش از جستن راهى به احاطه بر او مايوس ، و درياهاى دانش از اشاره به كنه و حقيقت او ته كشيده اند، و انديشه هاى لطيف مخاصم (كه با تمام توان با جهل در تخاصم و تنازعند) از بررفتن به اوج وصف قدرتش عاجز و ذليل و سرشكسته باز خواهند گشت . يگانه است نه به عدد (واحد عددى نيست )، پاينده است بى مدت ، برپاست نه با ستون . جنس نيست تا اجناس ديگر معادل او باشند، و شبح و سايه مانند نيست تا شبحها شبيه او باشند، و بسان اشياء نيست تا صفتها (و وصفها) بر او واقع گردند، خردها در امواج خروشان ادراك او گم شده ، و وهمها از احاطه بر ذكر ازليت او سرگردان ، و فهمها از درك و فهم وصف قدرت او ناتوان ، و ذهنها در گرداب ملكوتش غرق اند. با نعمتها و بخششهايش قدرت نمايى نموده ، و با عظمت و كبريايى از دسترس افكار و انديشه ها دور است ، و بر اشيا تملك دارد. پس نه روزگارى او را كهنه سازد، و نه وصفى به او احاطه يابد، پايه هاى راسخ كائنات در اعماق مقر خود در برابر او كرنش ‍ نموده ، و علل و اسباب استوار در بالاترين اوج خود در برابر او سر خوارى فرود آورده است ، همه اقسام موجودات را گواه ربوبيتش ، و عجز آنها را گواه قدرتش ، و آفرينش (و حدوث ) آنها را گواه قدمتش ، و زوال آنها را گواه بقاى خويش گرفته است . نه گريزى از ادراك خدا نسبت به خود دارند و نه راه خروجى از تحت احاطه او به آنها، و نه از شمارش او از آنها در پوشش اند، و نه از قدرت او امتناع دارند. اتقان و استحكام آفرينش نشان كافى ، و تركيب طبيعت در اشياء دليل شافى بر اوست ، و حدوث ايجاد اجناس ممكنات دليل قدمت اوست ، و احكام و استوارى ساخت آنها مايه عبرت (و توجه به او) است . پس نه حدى مى توان به او نسبت داد و نه مى توان براى او مثلى آورد و نه چيزى از او پوشيده است . خداوند بسى برتر از آوردن مثال و صفات مخلوقه براى اوست .(234)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.