فصل 1. معانى اسم

باب ششم : در اسماء حسناى خداى متعال
و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها
(اعراف /180)
((و خدا را بهترين نامهاست ، پس او را بدانها بخوانيد.))
فصل 1. معانى اسم
(1 – لفظ): اسم ، چيزى است كه بر ذاتى كه موصوف به يك صفت معينى است دلالت مى كند، مانند لفظ ((رحمن )) كه دلالت دارد بر ذاتى كه متصف به رحمت است ، و ((قهار)) كه دلالت دارد بر ذاتى كه داراى قهر است و همين طور…


(2 – ذات موصوف ): و گاهى اسم بر خود ذات به اعتبار اتصافش به آن صفت اطلاق مى گردد، (248) از اينرو اسم ، به اعتبار هويت و وجود، عين مسمى مى باشد هر چند كه به اعتبار معنا و مفهوم غير مسمى است ، چه يكى از آنها مقيد و ديگرى غير مقيد است ، مانند اينكه صفات خداى متعال به اعتبارى عين ذات مقدسش و به اعتبارى غير آن است . و اسماء لفظى بنا به اطلاق دوم اسماء اسماء مى باشند.
و از مولايمان حضرت رضا عليه السلام سؤ ال شد از اسم كه آن چيست ؟ فرمود: صفتى است براى موصوف .(249)
اين لفظ محتمل هر دو معناست ، اگر چه در معناى دوم ظاهرتر است .
(3 – مفهوم لفظ): و گاهى اسم بر آنچه از لفظ فهميده مى شود – يعنى معناى ذهنى مفهوم- اطلاق مى شود (250)، و به همين معناست آنچه در ((كافى )) به سند حسن از هشام بنحكم روايت شده كه از مولايمان امام صادق عليه السلام از اسماء خداىمتعال و اشتقاق آنها پرسيد كه ((الله )) از چه چيز مشتق است ؟ گويد: امام به من فرمود:
اى هشام ، ((الله )) از ((اله )) (پرستيدن ) مشتق است و اله مقتضاى وجود ماءلوه (معبود) است ، و اسم غير مسمى مى باشد، پس هر كه اسم را بدون معنا بپرستد تحقيقا كافر شده و چيزى را نپرستيده است . و هر كه اسم و معنا هر دو را بپرستد تحقيقا كافر شده و دو چيز را پرستيده است .(251) و هر كه معنا را بدون اسم بپرستد اين همان توحيد است . اى هشام ! آيا فهميده اى ؟ گويد: گفتم : بيشتر بفرماييد.
فرمود: خدا را نود و نه اسم است ، پس اگر همان مسمى بود در نتيجه هر اسمى خدايى جداگانه بود! ولى (اينطور نيست بلكه ) ((الله )) معنايى است كه با اين اسامى بر او دلالت مى شود و همه اين اسامى غير خود او مى باشند. اى هشام ، ((نان )) اسم ماءكول و چيزى است كه خورده مى شود (252) و ((آب )) اسم مشروب و چيزى است كه نوشيده مى شود، و ((پيراهن )) اسم ملبوس و چيزى است كه پوشيده مى شود، و ((آتش )) اسم چيزى است كه مى سوزاند. اى هشام ، آيا فهميدى به گونه اى كه بتوانى دشمنان ما را دفع كرده و به جنگ آنان بروى ، آنان كه غير خدا را با او شريك گرفته اند؟!
گويد: گفتم : آرى ، فرمود: اى هشام ، خداوند تو را بدان سود بخشد و پايدارت بدارد. هشام گويد: به خدا سوگند، تا حال كه اينجا ايستاده ام هيچ كس در مساءله توحيد مرا مقهور خود نساخته است .(253)
و نيز به همين معناست روايتى كه در ((كافى )) و ((توحيد)) با سندشان از امام صادق عليه السلام منقول است كه فرمود:
هر كه خدا را با توهم (تصور مفهوم اسم ) بپرستد كفر ورزيده ، و هر كه اسم را بدون معنا بپرستد باز هم كفر ورزيده . (254) و هر كه اسم و معنا هر دو را بپرستد شرك ورزيده ، و هر كه معنا را با توجه به وقوع و دلالت اسماء بر او و با صفاتى كه خودش خود را بدانها وصف نموده بپرستد، پس در نهان و آشكار وجودش دلش بدان معتقد و زبانش بدان گويا باشد، چنين كسانى مؤ منان حقيقى اند. (255) و در لفظ ديگرى : چنين كسانى اصحاب حقيقى اميرمؤ منان عليه السلام اند.(256)
پس مراد از اسم در اين دو خبر، آن چيزى است كه از لفظ فهميده مى شود، و مراد از معنا آن چيزى است كه لفظ بر آن صادق است . پس اسم امر ذهنى و معنا امر خارجى است كه همان مسمى مى باشد و اسم غير از مسمى است ، زيرا مثلا انسان در ذهن (مفهوم انسان ) انسان نيست و جسمانيت ، حيات ، حس ، حركت ، نطق و هيچ يك از خواص انسانيت را ندارد. در اين بيان خوب دقت كن تا معناى حديث را دريابى ، و يارى از خداست .

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.