فصل 2. الهام ملك و وسوسه شيطان

فصل 2. الهام ملك و وسوسه شيطان
راز اين مطلب از تحقيق يكى از عالمان (661) روشن مى شود كه خلاصه اش ‍ اين است :
گوهر ناطقه و ادارك كننده اى كه در انسان وجود دارد و قلب حقيقى ناميده مى شود در تمثيل بسان هدفى است كه از اطراف گوناگون تيرها به سوى آن نشانه مى رود، يا چون آينه اى است كه در جايى قرار گرفته و صورتهاى گوناگونى از برابر آن عبور نموده و پشت سر يكديگر در آن نمايان مى شوند، و اين قلب هيچ گاه از اين واردات خالى نيست .


راههاى ورود اين آثار و صورتهاى حاصله ، يا حواس پنجگانه ظاهر است و يا حواس باطن چون خيال و شهوت و غضب و اخلاق و صفات ديگر. زيرا انسان هرگاه با حواس خود چيزى را ادراك كند اثرى از آن در قلبش پديد مى آيد و همچنين هرگاه كه شهوتها و خشم تهييج شوند اثرى از آنها در قلب پديد مى گردد. و اگر از احساس بازايستد و از راه حواس چيزى را در خود وارد نسازد خيالاتى كه در نفس پديد آمده اند باقى مانده و قوه متخيله پيوسته از چيزى به چيز ديگر منتقل مى شود و با همين انتقال باطن انسان نيز از حالى به حال ديگر انتقال مى يابد، و از اين رو باطن انسان نيز به سبب همين اسباب پيوسته در تغيير است .
اسبابى كه از همه بيشتر در قلب آدمى حضور مى يابد ((خواطر)) است ، يعنى افكار و يادآوريهايى كه از نوع ادراكات و علوم است ، حال يا به صورت افكار نو و تازه و يا به شكل يادآورى از محفوظاتى كه در حافظه موجود است . همين خاطره هاست كه محرك اراده هاى گوناگون مى شود، زيرا نيت و عزم و اراده بر يك چيز پس از حضور آن در خاطر است ، پس ‍ مبداء احوال گوناگون خاطره هاى گوناگون است . خاطره ها رغبت را تحريك مى كنند و رغبت عزم را و عزم نيت را و نيت اعضا را به حركت درمى آورد.
خاطره هاى محرك رغبت : يا به خير و خوبى – يعنى آنچه در آخرت سودمند است – فرا مى خواند و يا به شر و بدى – يعنى آنچه در آخرت زيان آور است – پس دو خاطره مختلف داريم كه دو سبب گوناگون دارند، زيرا هر دو حادثند و هر حادثى نيازمند سببى است و معلولات مختلف علل مختلف مى طلبند. سبب خير را ((ملك )) و كار آن را ((الهام )) نامند و ديگرى را ((شيطان )) و كار آن را ((وسوسه )) خوانند. و اينها دو جوهر در تحت تسخير قدرت خداى سبحان هستند در دگرگون ساختن دلها. و شايد همين دو نوع خاطره مراد رسول خدا صلى الله عليه و آله باشند كه فرمود: ((دل مؤ من ميان دو انگشت از انگشتان خداست ، كه هرگونه بخواهد آن را مى گرداند.)) (662)
قلب به جهت صفا و لطافتى كه دارد فطرتا به طور مساوى شايستگى پذيرش آثار ملكى و شيطانى را دارد ولى يكى از دو طرف با پيروى هواى نفس و افتادن بر روى شهوات ، و يا با روى گرداندن از آنها و مخالفت با آنها ترجيح مى يابد. اگر انسان به مقتضاى شهوت و غضبش عمل كرد شيطان به واسطه پيروى از هواى نفس و شهوتها به سبب اوهام و خيالات فاسد و دروغين ، چيره مى گردد و دلش كان و لانه شيطان مى شود، زيرا هواى نفس ‍ به دليل مناسبت و نوعى اتحاد كه با شيطان دارد چراگاه شيطان است . ولى اگر با شهوتها مبارزه كرد و آنها را بر نفس خود چيره نساخت و با نيروى يقين با گمانها و اوهام دروغين كه به سوى شهوات و دلبستگى به دنيا فرامى خوانند معارضه كرد و به اخلاق فرشتگان شباهت پيدا نمود، دلش ‍ جايگاه فرشتگان و محل فرود آمدن آنها مى گردد.
و چون انسان هيچ گاه از شهوت و غضب و حرص و طمع و آرزوى دراز و ديگر صفات بشرى – كه از هواى نفس سرچشمه مى گيرد و از قوه وهم كه كارش ادراك غير واقعى امور است پيروى مى كند – خالى نيست ، ناگزير باطن او از جولان شيطان با وسوسه كردن در آن خالى نمى باشد مگر آن كس ‍ كه خدايش نگاه دارد. از همين رو پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ((هيچ يك از شما نيست مگر آنكه دو شيطان دارد. گفتند: اى رسول خدا شما هم ؟ فرمود: من هم ، جز آنكه خداوند مرا بر ضد او يارى داده و او به دست من اسلام آورده و تسليم گرديده است ، از اين رو مرا جز به سوى خوبى فرمان نمى دهد.)) (663)
بنابراين هرگاه ياد دنيا و مقتضيات هواى نفس و شهوات بر نفس چيره شود شيطان راهى براى ورود به آن و سنگر گرفتن در آن پيدا مى كند و در آن به وسوسه مى پردازد. و هرگاه نفس به ياد خدا مى گرايد شيطان كوچ مى كند و راه و ميدانش تنگ مى گردد و ملك آمده به الهام مى پردازد. از اين رو جنگ و ستيز ميان سپاه فرشتگان و شيطانها در ميدان نفس آدمى هميشه برپاست زيرا نفس هيولانى (استعداد محض ) است و به واسطه قوه عقليه و وهميه قابليت پذيرش هر دو را دارد، و اين ستيز ادامه دارد تا اين ميدان براى يكى از آندو فتح گردد و او در آنجا جايگزين شود، و ديگر دستيابى دومى به صورت اختلاس (جنگ و گريز) خواهد بود.
و همان گونه كه شهوتها با گوشت و خون آدمى آميخته است تسلط شيطان نيز در گوشت و خون او جارى است و بر قلبش – كه منبع خون است و خون سازنده (يا مركب ) روح بخارى است و روح بخارى حامل قواى وهمى و شهوى و غضبى است – احاطه دارد. از همين روست كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ((شيطان مانند خون در رگ و ريشه آدمى جريان دارد، پس با گرسنگى راههاى او را تنگ سازيد.)) (664)
و به دليل همين احاطه همه جانبه شهوات بر قلب است كه خداى متعال از ابليس حكايت فرموده كه گفت : ((هر آينه بر سر راه راست تو در كمين آدميان مى نشينيم ، آن گاه از پيش و پس و از راست و چپ آنها بر آنان درمى آيم .)) (665)
اين بود خلاصه گفتار آن محقق .
در تصديق اين بيان رواياتى چند در ((كافى )) است ، از جمله به سند حسن از امام صادق عليه السلام كه فرمود: ((هيچ دلى نيست مگر آنكه داراى دو گوش است ، بر يكى فرشته اى است راهنما و بر ديگرى شيطانى است فريبنده ، اين فرمانش مى دهد و آن بازش مى دارد، شيطان او را به گناهان فرمان مى دهد و فرشته از گناهان بازش مى دارد، و اين است معناى خداى متعال كه فرموده : ((از راست و چپ نشسته اند، و آدمى سخنى نمى گويد مگر آنكه فرشته اى مراقب و آماده در نزد آن حضور دارد)).(666)،(667)
و از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت است كه : شيطان را براى آدم خاطره و انگيزشى است و فرشته را نيز خاطره و انگيزشى ، خاطره شيطان وعده به شر و ناباورى به حق است ، و خاطره فرشته وعده به خير و باور داشتن حق است ، هر كه اين را يافت بداند كه از سوى خداست و خدا را سپاس و ستايش كند، و هر كه آن را يافت از شيطان رانده شده به خدا پناه برد؛ سپس ‍ اين آيه را قرائت فرمود: ((شيطان شما را وعده تهيدستى مى دهد و به زشتكارى (بخل ) فرمان مى دهد.)) (668)،(669)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.