فصل 12. برترى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از ساير پيامبران عليهم السلام

فصل 12. برترى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از ساير پيامبران عليهم السلام
بدون خلاف پيامبر ما صلى الله عليه و آله برترين و شريفترين و خاتم پيامبران است ، چنانكه فرمود: ((من سرور اولاد آدمم ، ولى افتخار نمى كنم )).(1070)
و فرمود: ((من سرور اولاد آدمم در قيامت ، و من نخستين كسى هستم كه از زمين بيرون مى آيم ، و نخستين شفاعت كننده و نخستين شفاعت پذيرفته شده هستم .)) (1071)
و فرمود: ((من هنگام برانگيخته شدن مردم در قيامت نخستين كسى هستم كه از قبر بيرون مى آيم . و من سخنگوى آنانم آن گاه كه بر پيشگاه حق وارد مى شوند، و من بشارت دهنده آنانم آن گاه كه نااميد مى شوند، پرچم حمد به دست من است ، و من گرامى ترين اولاد آدم نزد خدا هستم ، و خاتم پيامبرانم .(1072)
و فرمود: ((از آدم گرفته تا كسانى كه پس از او قرار دارند همگى در روز قيامت زير پرچم من اند)). (1073)
و فرمود: ((من پيامبر بودم در حالى كه آدم ميان آب و گل بود (1074) (هنوز خلقتش به پايان نرسيده بود))).
و فرمود: ((من اولين پيامبران هستم در خلقت ، و آخرين آنهايم در بعثت .)) (1075)
و فرمود: ((ماييم پسينيان پيشى گيرنده )). (1076) گفته اند: يعنى از نظر زمانى آخريم و از نظر فضل و منقبت پيشتريم . و گفته اند: يعنى از اهل دنيا آخريم و روز قيامت از همه پيشتريم كه پيش از همه خلايق كار ما تمام مى شود.
مؤلف : وجوه ديگرى نيز براى اين سخن هست ، از جمله : ((از نظر خلقت آخريم و از نظر قصد و هدف اوليم ، چنانكه گويند: ((اول فكر آخر عمل است )) (1077) يا آنكه : ((از نظر خلقت بدنى آخريم ، و از نظر خلقت روحى اوليم .))
يا آنكه : ((آخريم از نظر استكمال و يادگيرى از فرشتگان در عالم پايين و به حسب ظاهر، چنانكه خداوند فرموده : ((او را شديد القوى (جبرئيل ) تعليم داد.)) (1078) و اوليم از نظر تكميل و ياد دادن به فرشتگان در عالم بالا و به حسب باطن ، چنانكه وقتى مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام مى پرسد: ((شما پيش از آنكه خداوند آسمانها و زمين را بيافريند چه بوديد؟ مى فرمايد: ما انوارى بوديم كه تسبيح و تقديس خدا مى كرديم تا آنكه خداوند فرشتگان را آفريد، پس به آنها گفت : تسبيح كنيد، گفتند: پروردگارا، ما دانشى نداريم . خداوند به ما گفت : تسبيح كنيد، ما تسبيح كرديم و فرشتگان به تسبيح ما تسبيح كردند…(1079)
و به زودى نظاير اين حديث مى آيد. و وجه ديگرى لطيف تر و شريف تر آن كه : ((آخريم در سلسله بازگشت ، و اوليم در سلسله شروع )). (1080) و اين معنا را جز خواص درك نكنند و ايشان هم اندكند.
يكى از علما گويد: مقصود از آفرينش آدميان و كمال و هدف آنان ادراك سعادت قرب به حضرت الهى است ، و اين تقرب حاصل نمى شود مگر با بيان پيامبران ، بنابراين نبوت هدف از ايجاد است ، و مقصود از ايجاد كمال و غايت نبوت است نه مرحله اول آن ، و نبوت بر اساس سنت الهى مانند يك ساختمان تدريجا كمال مى يابد. بنابراين اصل نبوت با آدم عليه السلام پايه ريزى شد و پيوسته رشد مى كرد و راه كمال مى پوييد تا به وسيله حضرت محمد صلى الله عليه و آله به كمال خود رسيد، مقصود هم كمال نبوت و غايت آن بود و پايه ريزى اوليه وسيله رسيدن به اين كمال بود مانند تاسيس يك ساختمان و پايه ريزى ديوارها كه وسيله اى است براى كمال صورت خانه .
روى همين سر بود كه او خاتم پيامبران شد، زيرا (اگر خاتم پيامبران نمى بود و پس از او پيامبر ديگرى مى آمد وجود آن پيامبر اضافه اى بر كمال بود و) زياده بر كمال خودش نقص است مانند انگشت ششم در يك دست . و سخن خود آن حضرت به همين مطلب اشاره دارد كه فرمود: ((داستان نبوت داستان خانه آبادى است كه تنها جاى يك خشت خالى بود و من همان خشت هستم .)) يا يك لفظ ديگرى به همين معنا. (1081) پس او به ضرورت خاتم پيامبران است ، زيرا نبوت به وسيله او به غايت و كمال خود رسيده است ، و غايت و هدف در طرح و نقشه ، اول است و در تحقق و وجود، آخر.
و اين كه فرمود: ((من پيامبر بودم در حالى كه آدم ميان آب و گل بود)) نيز اشاره به همين مطلب دارد كه او در عالم تقدير پيامبر بود پيش از آنكه آفرينش آدم به پايان رسد، زيرا آفرينش آدم پديد نشده مگر براى آنكه خلاصه اولادش از او گرفته شود، و اين خلاصه تدريجا صاف مى شد تا آنكه به كمال صفا رسيد و قابليت پذيرش روح قدسى محمدى صلى الله عليه و آله را پيدا نمود.(1082)
و از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت است كه فرمود: خداوند از اولاد ابراهيم اسماعيل ، و از اولاد اسماعيل كنانه ، و از بنى كنانه قريش ، و از قريش بنى هاشم ، و از بنى هاشم مرا برگزيد.(1083)
و شيخ صدوق رحمة الله به سندش از ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: خداوند آفريدگان را دو قسم آفريد و مرا در قسم بهتر قرار داد، چنانكه فرموده : و ((ياران دست راست و ياران دست چپ )) (1084) پس من از ياران دست راستم و من از ياران دست راست هم بهترم .
سپس آن دو قسم را سه بخش كرد و مرا در بهترين آنها قرار داد، چنانكه فرموده : ((و ياران يمن و بركت و ياران شومى و نحوست ، و پيشى گيرندگان پيشى گيرنده )) (1085) و من از پيشى گيرندگانم ، و من بهترين پيشى گيرندگانم .
سپس آن سه دسته را به صورت قبيله هايى ساخت و مرا در بهترين قبيله قرار داد چنانكه فرموده : ((و شما را ملتها و قبيله هايى ساختيم تا يكديگر را بشناسيد، همانا گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست ))، (1086) و من پرهيزكارترين اولاد آدم و گرامى ترين آنان نزد خدا هستم و فخرى نيست .
سپس قبيله ها را به خاندانهايى تقسيم كرد و مراد در بهترين خاندانها قرار داده چنانكه فرموده : ((جز اين نيست كه خدا مى خواهد پليدى را از شما خاندان ببرد و شما را پاك و پاكيزه سازد))(1087)، و من و خاندانم از گناهانم پاكيزه ايم . (1088)
و نيز فرمود: چون خداوند آدم را آفريد مرا در صلب او به زمين فرود آورد، و در صلب نوح در سفينه قرار داد، و مرا در صلب ابراهيم در آتش (نمروديان ) افكند، و پيوسته مرا از اصلاب كريمه به ارحام طاهره انتقال مى داد تا از ميان پدر و مادرم كه هرگز بر آميزش نامشروع جمع نشدند برآورد.(1089)
و در ((درالنظيم )) از عطا و عكرمه از ابن عباس نقل كرده كه درباره اين آيه : ((و گردش تو را در ميان سجده كنندگان مى بيند)) (1090) گفته است : يعنى تو را در ميان اصلاب موحدان از موحدى به موحد ديگر مى گرداند تا در ميان اين امت بيرون آورد، و پيوسته رسول خدا صلى الله عليه و آله در اصلاب پيامبران و صالحان مى گرديد تا مادرش آمنه او را به دنيا آورد.(1091)
و اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است : من از نكاح به دنيا آمدم و از سفاح (زنا) بيرون نيامدم از زمان آدم تا آنگاه كه پدر و مادرم مرا به دنيا آوردند، و از سفاح جاهليت چيزى به من نرسيده است .
و شيخ صدوق به سندش از امام صادق از پدرانش عليهم السلام روايت نموده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند از روزها جمعه را، و از ماهها ماه رمضان را، و از شبها شب قدر را و از تمام انبياء مرا، و از من على را برگزيد و او را بر تمام اوصيا برترى داد، و از على حسن و حسين را، و از حسين اوصياى از نسل او را برگزيد، امامانى كه تحريف افراطيان و پيرايه هاى باطل گرايان و تاءويل گمراهان را از قرآن برطرف مى سازند. نهمين ايشان قائمشان است كه ظاهر و باطن آنهاست .(1092)
و سعد اربلى در كتاب ((اربعين )) خود به سندش از سلمان فارسى رضى الله عنه از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: خداوند كتابى نازل نكرد و خلقى نيافريد جز آنكه براى آن سيد و سرورى قرار داد، قرآن سرور كتابهاى آسمانى است ، جبرئيل – يا اسرافيل – (1093) سرور فرشتگان است ، من سرور انبيا هستم ، على سرور اوصياست ، و براى هر كسى در ميان اعمالش سرورى است و دوستى من و دوستى على بن ابى طالب سرور طاعتهاى پروردگار است كه مردم بدان سبب به خداوند تقرب مى جويند.(1094)
و در كتاب ((مناقب )) از سلمان فارسى رضى الله عنه روايت كرده كه : از حبيبم حضرت مصطفى صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: من و على نورى بوديم فرمانبر در پيشگاه خدا كه خدا را تسبيح و تقديس مى نمود چهارده هزار سال پيش از آنكه آدم را بيافريند، چون خداوند آدم را آفريد اين نور را در صلب او قرار داد، و پيوسته يك چيز بود تا در صلب عبدالمطلب از هم جدا شديم ، جزئى من و جزئى على گرديد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.