آيه 31 : توبه و نماز مانع عذاب الهى
ليهم الصلوة و السلام فان تابوا واقاموا الصلوة واتوا الزكوة فخلوا سبيلهم ان الله غفور رحيم (186)
ترجمه :اگر توبه كردند و نماز را بر پا داشتند و زكات دادند آنها را رها سازى زيرا خداوند آمرزنده مهربان است
تفسير آيه
اين آيه خطاب به مسلمانان است در برابر مشركان بيان شده است در جملات قبل اين آيه مى فرمايد هنگامى كه ماههاى حرام پايان يافت مشركان را هر كجا يافتند به قتل برسانيد و آنها اسير سازيد و محاصره كنيد و در كمين گاه بر سر راه آنها بنشيند، خداوند در اين آيه شديدترين دستور را به مسلمانان نسبت به مشركان مى دهد ولى اين شدت و خشونت نه به مفهوم اين است كه راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد، بلكه در هر حال و در لحظه بخواهند مى توانند جهت خود را تغيير دهند ،لذا بلافاصله اضافه مى كند:((هر گاه توبه كردند و نماز را بر پا داشتند و زكات دادند آنها را رها سازيد زيرا خداوند آمرزنده مهربان است )).(فان تابوا اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة فخلوا سبيلهم )
و در اين صورت با ساير مسلمانان كمترين تفاوتى را ندارد و در همه احكام و حقوق با آنها شريكند .
((زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است ))و كسى را كه به سوى او باز گردد،از در خود نمى راند (ان الله غفور رحيم ) (187)
دراينجا اين سوال پيش مى آيد آيا نماز و زكات شرط قبول اسلام است ؟ ادا نماز و زكات لازم است ،و به هيمن بعضى دليل از فقهاى اهل سنت ترك نماز و زكوة را دليل بر كفر گرفته اند .
ولى حق اين است كه منظور از ذكر اين دو دستور بزرگ اسلامى آن است كه در تمام مواردى كه ادعاى اسلام مشكوك به نظر برسد – همان گونه كه در مورد بت پرستان آنروز غالبا چنين بود – انجام اين دو وظيفه بزرگ اسلامى را به عنوان نشانه براى اسلام آنها قرار دهند.
و يا اينكه منظور اين است كه آنها نماز و زكات رابه عنوان دو قانون الهى بپذيرفتند و به آن گردن نهند ،و به رسميت بشناسند، هر چه از نظر عمل در كار آنها قصورى باشد، زيرا دلائل فراوانى داريم كه تنها با ترك نماز يا زكات انسان در صف كفار قرار نمى گيرد، هر چند اسلام او بسيار ناقص است .البته اگر ترك زكات به عنوان قيام بر ضد حكومت اسلامى باشد، سبب كفر خواهد بود ولى اين بحث ديگرى است كه ارتباط به موضوع ما ندارد.(188)
داستان آيه 31
نماز باعث توبه سر دسته راهزنان شد
يكى از علماء از كربلا و نجف بر مى گشت ولى در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقايش داشتند، همه را سارقين غارت نمودند آن عالم مى گويد:(( من كتابى داشتم كه سالها با زحمت و مشقت زيادى آن رانوشته بودم و چون خيلى مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقا كتاب ياد شده نيز به سرقت رفت ،به ناچار به يكى از سارقين گفتم من كتابى در ميان اموالم داشتم كه شما آن رابه غارت برده ايد و اگر ممكن است آن رابه من برگردانيد زيرا بدرد شما نمى خورد )) آن شخص گفت (( ما بدون اجازه رئيس نمى توانيم كتاب شما را پس دهيم واصلا حق نداريم دست به اموال بزنيم )) گفتم :((رئيس شما كجا است ))گفت :(( پشت اين كوه جايگاه او است )) لذا من به همراه آن دزد به نزد رئيسشان رفتيم ، وقتى وارد شديم كه رئيس دزدها نماز مى خواند موقعى كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئيس خود گفت : ((اين عالم يك كتابى بين اموال دارد و آن را مى خواهد و ما بدون اجازه شما نخواسته ام بدهيم )) من به رئيس دزدها گفتم :((اگر شما رئيس راهزنان هستيد ،پس اين نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ )) گفت :((درست است كه من رئيس راهزنان هستم ولى چيزى كه هست انسان رابطه خود را با خدا به كلى قطع كند و از ياد خدا تماما روى گردان شود،بلكه بايد يك راه آشتى باقى گذارد حالا كه شما عالميد به احترام شما اموال را بر مى گردانم . ))
و دستور داد همين كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه داديم . پس از مدتى كه به كربلا و نجف برگشتم ، روزى در حرم امام حسين عليه السلام همان مرد را ديدم كه با حال خضوع و خشوع گريه و دعا مى كند وقتى كه مراديد شناخت و گفت :((مرا مى شناسى ))گفتم :((آرى ))گفت :((چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت ،خدا هم توفيق توبه داده و از دزدى دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود،به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمى شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفيق توبه زيارت پيدا كرده ام .))(189)