در رابطه با ارتباط داشتن ارواح با بازماندگان و شكايت كردن از آنان و بيان نمودن ناراحتى خود را از ايشان ، داستانى را بيان مى كنيم : به آن توجه فرماييد.
در سال 1364 هجرى قمرى مرحوم آية اله آقا ميرزا محمد نجم الدين تهرانى كه از علماى بزرگ و با اخلاص و محل اقامتشان در سامرا بود با تمام خويشان خود به قصد زيارت حضرت ثامن الائمه على بن موسى الرضا عليه السلام به سوى ايران حركت مى كنند و در تهران در منزل آية اله محمد صادق تهرانى كه آن هم از علماى برجسته تهران بود وارد مى شوند.
هر روز، جماعتى از علماى تهران و محترمين از تجار و اصناف بازار به ديدن ايشان مى آمدند و منزل دائما پر از جمعيت بود و تا آخر شب در حال رفت و آمد بودند.
چند نفر هم ، مخصوص پذيرايى از واردين هر روز اول وقت مى آمدند و تا آخر شب مشغول پذيرايى بودند و بعد از صرف شام به منزل خودشان مراجعت مى كردند.
چند روزى از اين قضيه گذشت ، يك روز آقا ميرزا محمد كه ايشان هم از علماى بزرگ بود متوجه آقاى سيد محمدرضا كه جزو پذيرايى كنندگان بود شد و گفت : ديشب مادرتان را در خواب ديدم كه به من گفت : به فرزندم سيد محمد رضا بگو: چرا چند شب است غذاى ما را نفرستاده اى ؟
سيد محمدرضا مى گويد: تعبير خواب ميرزا محمد نجم الدين را پيدا كردم .
بعد مى گويد: سى سال است هر شب بعد از نماز مغرب و عشاء دو ركعت نماز براى والدين خود مى خوانم و ثوابش را به روح آنان هديه مى كنم . در اين مدت كه مشغول پذيرايى از ميهمانان بودم نتوانستم آن نماز را بخوانم و ثوابش را به روح آنان هديه كنم .
روى همين جهت است كه مادرم به خواب ميرزا محمد نجم الدين آمده و از من گلايه كرده است كه چرا غذاى ملكوتى او را نفرستادم .(338)