محبوبها براى محبوب

محبوبها براى محبوب

ائمه ورهبران دين که خود پيشگامان اين سلسله الهى وپروانگان سوخته شمع وجود محبوب مطلق خويش بوده اند، در جهت بخشيدن به محبتهاى گوناگون وهمسو نمودن پيکانهاى وفايى که از اين کمان رها مى گردد، ابوابى باز نموده ودر راس آنها الحب فى الله والبغض فى الله را قرار داده اند. ومعناى اين عنوان چنان است که دوست داشتنيهاى محدود ومتناهى دنيوى هم بايستى رنگ نامحدود ونامتناهى پذيرد وبراى خدا وفى الله ولله باشد، در آن صورت است که چشم وگوش ودل، از غير حق بسته وبه روى حق گشوده مى شود، وساير محبوبها نيز به خاطر رنگ پذيرفتن از محبت الهيه به نامتناهى مى پيوندند وسرانجام، محبت همه آن ها همان محبت خدا مى گردد. در مراتب بعدى ودر حلقه هاى ديگر اين زنجير طولانى، حب النبى صلى الله عليه وآله وحب الائمه عليهم السلام وحب الاخوان و… مطرح مى شود تا بدانجا که يک فرد مؤمن، به ملاک خدائى بودنش ودر مسير خدائى گام نهادنش محبوب انسان مى گردد وتمامى اينها در مسير حق وبه سوى حق جهت مى پذيرد، وبدين ترتيب انس با محبوب اول او را تعالى مى دهد ونردبان عروج وى مى گردد. وبه حکم الصلاه قربان کل تقى هر چه قدم بالاتر مى نهد، اشرافش بر عالم بيشتر مى شود، يعنى ولى ووالى جهان مى گردد. ولايت تصرف وتکوين مى يابد، ونمى بيند جز خدا را وجز هر چه که نشانى از خدا بر سر وروى خويش دارد، وهمه عالم براى او تجلى گاه جلوه هاى يار ومحبوب مى شود ودر دل نمى پرستد مگر خدا را.

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان ديد

عارف صفت روى تو در پير وجوان ديد

پروانه در آتش شد واسرار عيان ديد

يعنى همه جا عکس رخ يار توان ديد

بيچاره منم من که روم خانه به خانه

اما افسوس ودريغ از همين انسان، آن گاه که از اوج توحيد، خود را به خصيص شرک مى افکند واز افلاک به خاک در مى افتد وقلب ودل خويش را کاروانسراى عشقها وپرستشهاى دانى وفانى دنيا مى کند ومصداق اتم (اولئک کالانعام بل هم اضل)(1) مى گردد. چنين قلب ودلى براى خدا نيست، بلکه کيمياى عشق او تنها مس قلبى را قلب به زر مى کند که ابتدا با جاروب لا همه عشقهاى مجازى را بروبد وآن گاه حقيقت الا را جايگزين آن گرداند وچنين است که انسان دوستدار خداوند، خود نيز زلال وپاک مى شود. از آثار چنين عشقى – عشق توحيدى – غض بصر از غير، در راه خداست: (قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم).(2)

يعنى به مؤمنان که دل در گرو محبت خدا داده اند بگو که از چشمهاى خود مراقبت کنند واز ورود نامحرمان بيگانه بدان حذر کنند، مبادا که از طريق ديدگان، بيگانگان راه در سراچه دل بيابند وبر ايمانشان خللى وارد سازند.

ز دست ديده ودل هر دو فرياد

بسازم خنجرى نيشش ز پولاد

هر آنچه ديده بيند دل کند ياد

زنم بر ديده تا دل گردد آزاد

اين چنين سفارش ودلسوزى پروردگار مهربان از آن رواست که بيم آن دارد که دلهاى دوستانش، کاروانسراى عشقهاى ويرانگر ومخرب گردد وبوستان آباد آن، خرابه اى ويران. بدين سبب، مؤمن محب پروردگار خويش، بايستى چشم از دنيا وما فيها بپوشد وبه جاى آن دل وديده از محبت حق پر کند وقلب پاکش را حرم عشق ومحبت اولياى خدا وامام زمانش سلام الله عليه گرداند. وچنين قلبى است که قلب سليم نام مى گيرد وفرداى قيامت، سود بخش ترين کالاى انسان است: (الا من اتى الله بقلب سليم).(3)

سفيان بن عيينه گويد: از امام صادق عليه السلام از اين آيه پرسيدم حضرت فرمود: قلب سليم آن است که خدا را ملاقات مى کند ودر آن جز محبت خداوند نيست.(4)

واگر قلب، اين سان جلائى يافت وتنها جايگاه محبت او شد، ديگر مايه هاى دلبندى را نيز فقط براى او خواهد خواست: اگر در راه علم مى کوشد فقط براى اوست، اگر به تجارت مى پردازد براى اوست وهمچنين تمام شئون زندگى اش همه وهمه رنگ محبوب بى همتاى خود را مى گيرد، تا آنجا که حتى نفس نيز نمى کشد مگر براى رضا وخشنودى محبوب. در فرهنگ محبت، دوئى در دوستى، گناهى نابخشودنى است. شاهد آن که در فرهنگنامه آسمانى مى خوانيم: (ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه).(5)

خداوند براى انسان در درون سينه اش دو قلب قرار نداده است. يعنى کسى که دو محبت در دل داشته باشد، گويا دو دل دارد. زيرا يک دل، تنها ظرف يک عشق ومحبت است وبه عبارت شديد وتند مى فرمايد: (ان الله لا يغفر ان يشرک به ويغفر ما دون ذلک).(6)

خداوند شرک را نمى آمرزد بلکه گناهان کمتر از شرک را مى آمرزد. وگاهى در لسان علما چنين تعبير مى شود: کلما شغلک عن ربک فهو صنمک.

هر آنچه تو را از پروردگارت مشغول کند، پس همان بت تست.

هر چه بينى جز هوى آن دين بود بر دل نشان

با دو قبله در ره توحيد نتوان زد قدم

هر چه يابى جز خدا آن بت بود، درهم شکن

يا رضاى دوست بايد يا هواى خويشتن

عاشق تنها محبوب وجلوه هاى عشق او را دوست مى دارد. او، نام او، کوى او، بوى او، خط وخال وموى او وهر چه را که به او تعلق دارد، مى خواهد:

من خاک کف پاى سگ کوى نگارى کان خاک کف پاى سگ کوى تو باشد

 

چنين دوستى، پيامبر دوست وامام زمان دوست مى شود واولياى خدا را به ملاک محبت حق دوست مى دارد، زيرا مى بيند ومى داند که آنان جلوه هاى راستين ومحبوبهاى حق اند. تعاليم قرآن کريم، که صحيفه عشق ومحبت خداست، آن سان که به توحيد ويگانه پرستى اهميت داده، به هيچ مسئله ديگرى ارزش نداده وتاکيد نکرده است، تا آنجا که حتى اقرار زبانى به آن را موجب طهارت ظاهرى انسان مى داند.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.