در دسترس بودن محبوب

در دسترس بودن محبوب

از کمالات محبوب نامتناهى، در دسترس بودن اوست. عاشق سوخته مى خواهد که معشوق همواره در دسترس او باشد، استغاثه وناله هاى او را بشنود وحالات او را نظاره گر باشد، او را زير نظر بگيرد وکنترل کند ومعشوق هرگز از نظرش به دور نباشد وهر وقت که عاشق اراده کند به وصال يارش برسد وبرايش فريادرسى کند. اين ويژگى اساسى در خداوند که محبوب اصل ومحبوب محبوبهاست به گونه اى غير قابل قياس با مخلوقات وجود دارد زيرا که:

او محيط بر زمان است

(هو الاول والاخر والظاهر والباطن وهو بکل شيء عليم).(31)

او اول است وآخر، ظاهر است وباطن، او به هر چيز داناست. او احاتطه به اول وآخر، ظاهر وباطن اشياء دارد ودر نتيجه داناى به دقايق وعالم به رقايق است واز حالات ونيازها وخاطرات قلبى محبان ودوستداران آگاهى دارد وعواطف واحساسات آنها را به دقت مى شناسد.

او از رگ گردن به ما نزديکتر است

(ونحن اقرب اليه من حبل الوريد).(32)

وما به انسان از رگ گردن نزديکتريم. (ونحن اقرب اليه منکم ولکن لا تبصرون).(33)

وما به انسان از شما نزديکتريم ولکن شما بصيرت نداريد.

او ميان ما وقلب ما حائل مى شود

(ان الله يحول بين المرء وقلبه)(34)

همانا خداوند ميان انسان ودلش حائل مى گردد.

دوست نزديکتر از من بمن است   وين عجب تر که من از وى دورم

در مناجات حضرت سيد الشهداء عليهم السلام است که: الهى ما اقربک منى وابعدنى عنک وما ارافک بى فما الذى يحجبنى عنک؟(35)

الهى! تو چقدر به من نزديکى ومن از تو دورم. خدايا! چقدر به من مهربانى. پس، چه چيز مرا از تو محجوب نموده است؟ محبوب جهانيان خود ندا مى دهد که اگر بندگان به دنبال محبوب مى گردند من به آنها نزديکم. فقط غيبت از جانب خود آنهاست ومن هميشه با آنها حاضر هستم. (واذا سئلک عبادى عنى فانى قريب).(36)

زمانى که بندگان از من بپرسند پس همانا من نزديک هستم. پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله فرمودند: ان موسى بن عمران عليه السلام لما ناجى ربه عز وجل، قال: يا رب ابعيد انت منى فاناديک ام قريب فاناجيک؟ فاوحى الله جل جلاله انا جليس من ذکرنى.(37)

موسى بن عمران هنگامى که با پروردگارش عز وجل مناجات مى کرد عرض کرد: اى پروردگار من! آيا تو دورى تا ندايت کنم يا نزديکى تا نجوا نمايم؟ پس، خداوند وحى فرمود که من همنشين کسانى هستم که مرا ياد کنند. محبوبهاى خداوند وجهانيان، ائمه طاهرين عليهم السلام نيز – باذن الله – چنين اند وناظر بر دوستان وعاشقانشان بوده وناله وفرياد دوستداران خود را مى شنوند: عن رميله قال: وعکت وعکا شديدا فى زمان امير المؤمنين عليه السلام فوجدت من نفسى خفه فى يوم الجمعه وقلت: لا اعرف شيئا افضل من ان افيض على نفسى من الماء واصلى خلف امير المؤمنين عليه السلام. ففعلت ثم جئت الى المسجد. فلما صعد امير المؤمنين المنبر عاد على ذلک الوعک. فلما انصرف امير المؤمنين عليه السلام ودخل القصر دخلت معه فقال: يا رميله رايتک وانت متشبک بعضک فى بعض. فقلت: نعم، وقصصت عليه القصه اتى کنت فيها والذى حملنى على الرغبه فى الصلاه خلفه، فقال: يا رميله ليس من مؤمن يمرض الا مرضنا بمرضه ولا يحزن الا حزنا بحزنه ولا يدعو الا امنا لدعائه ولا يسکت الا دعونها له. فقلت له: يا امير المؤمنين جعلنى الله فداک هذا لمن معک فى القصر. ارايت من کان فى اطراف الارض؟ قال: يا رميله ليس يغيب عنا مؤمن فى شرق الارض ولا فى غيرها.(38)

رميله گويد: در زمان حکومت امير المؤمنين عليه السلام روزى تب تندى گرفتم ودر روز جمعه احساس سبکى نمودم. با خود گفتم: بهتر از اين نيست که آبى به صورتم بزنم وپشت سر حضرتش نماز بخوانم، وچنين کردم وبه مسجد امدم. هنگامى که ان حضرت بالاى منبر رفتند تب من برگشت. هنگامى که سخنان آن حضرت تمام شد وبه محل حکومت برگشتند، من هم با ايشان وارد قصر شدم. حضرت فرمودند: اى رميله! مى ديدم که به خود مى پيچيدى. عرض کردم: بلى. وداستان خود را بازگو کردم واينکه چه چيز باعث رغبت وميل من شد که به نماز بروم. فرمودند: رميله! هيچ مؤمنى مريض نمى شود مگر اينکه ما از شدت علاقه به او مريض مى شويم! وهيچ مؤمنى محزون نمى شود مگر اينکه ما به خاطر او محزون مى شويم! ودعا نمى کند مگر اينکه آمين گوييم وساکت نمى شود مگر اينکه براى دعا مى کنيم. گفتم: يا امير المؤمنين! فدايت شوم، اين حالت شما مربوط به کسانى است که در اين محل ودر پيرامون شمايند. درباره کسانى که در اطراف زمين متفرق اند چظور؟ فرمودند: رميله! در شرق زمين وجاهاى ديگر آن کسى از ما غايب نيست. محبوب پنهان وغايب از نظر ما نيز از احوال دوستان خود غافل نبوده وهمواره از خاطرات قلبى آنان آگاه است وبه نيازهاى آنان پاسخ مهربانانه مى دهد. مرحوم کلينى (ره) از محمد بن ابراهيم بن مهزيار نقل مى کند که گفت: در هنگام وفات حضرت امام حسن عسکرى عليه السلام ترديدى برايم حادث شد. نزد پدرم اموال زيادى جمع شده بود! پس آن را سوار کشتى کرد، من هم با او بودم. در ميان راه تب شديدى بر او عارض شد، آنگاه گفت: فرزندم! مرا برگردان که مرگ من فرا رسيده ودرباره اين اموال تقوا پيشه کن. سپس وصيت کرد ووفات نمود. پيش خود گفتم: پدرم هرگز به روش غير صحيح وصيت نمى کند. اکنون اين اموال را به عراق مى برم وخانه اى در کنار شط کرايه مى کنم وکسى را از حال خود مطلع نمى سازم. اگر مسئله برايم مانند ايام حيات پدرم روشن شد آن را مى پردازم والا آن را صدقه مى دهم. پس به عراق رفتم وخانه اى در کنار شط اجاره کردم وچند روزى ماندم. روزى قاصدى با نامه اى به سراغم آمد. در آن نامه نوشته بود: محمد! همراه تو در ميان فلان بسته وفلان پاکت چنين وچنان اموالى است. وتمام خصوصيات اموال را که من نمى دانستم ذکر کرده بود. من هم با ديدن آن نامه، مال را تسليم قاصد نمودم. چند روزى ماندم اما قدرت حرکت نداشتم وبسيار غمناک بودم. سپس نامه ديگرى آمد که تو را به جاى پدرت قرار داديم، پس خدا را شکر کن.(39)

مى بينيم که سرور دور از نظر، انتظار محب خود را بسر مى آورد وحتى از خاطرات قلبى او خبر مى دهد وبه کار او رسيدگى مى کند وموجب ضفاى قلب وفکر او مى گردد. از ابتداى زمان پر محنت غيبت تا کنون صدها وهزاران دستگيرى واغاثه وفريادرسى از جانب امام زمان عليه السلام نسبت به بينوايان وفرياد کنندگان انجام شده که شمارش يک يک آن قضايا از حوصله اين مختصر بيرون است. طالبان را به کتابهاى مفصلى چون کافى، بحار، کتابهاى غيبت وبه ويژه جنه الماوى والنجم الثاقب (محدث نورى) ارجاع مى دهيم. واينها همگى نشانه آن است که محبوب پرده نشين ما ساعتى وآنى از انسانها وبه ويژه از شيعيان خود دور وغافل نبوده وبا قلب وسيع وعطوف خود به تمامى دعوتهاى آنان لبيک مهربانانه مى گويد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.