وحدت کلمه، تکامل عقل وفکر واخلاق

وحدت کلمه، تکامل عقل وفکر واخلاق

نتيجه طبيعى انتخاب محبوب واحد ويگانه، قرار گرفتن در طيف جاذبه اوست که به همراه آن وحدت کلمه، تکامل عقل، هدفدارى در مباحث علمى وهمسو بودن تفکرات انسانى است که در تمامى عاشقان پديد مى آيد. آتش سوزان عشق ومحبت، افکار وکردار. آدمى را، که شئون جان وساحل درياى دل ونمودهايى از بود تلاطم اقيانوس وجودند، شکل مى دهد وتمامى تفکرات باطل را ذوب نموده، انديشه هاى حق را جلا مى بخشد. لذاست که مى بينيم صنايع دستى وتراوشات ذهنى، اختراعات وکشفيات علمى وصنعتى، همه وهمه از نحوه تفکر درباره محبوب حکايت مى کند. عاشقى خامه را بر روى صفحه کاغذ مى نهد وپيچ وتابى بدان داده، عکس چهره زيباى يارش را که بر لوح دل نبشته است، بر آن منتقل مى کند. وهمين گونه است قلب پاکى که از آن، آتش جانسوز عشق مولايش امام زمان عليه السلام زبانه مى کشد، پرواز مى کند، اوج مى گيرد وبر بلنداى قله قاف عشق مى نشيند وهنرها مى آفريند. در نتيجه، محبت نه تنها محبوبها را همسو ويکى مى کند بلکه سراپاى دل وجان محب را که سواحل وجودى درياى بيکران دل يار است وموج از خروش امواج او مى گيرد، همرنگ وهمخو باوى مى سازد واين مرحله، خود تجلى گاه روشن وحدت عقل ودل فکر مى باشد. عقل وحلم انسان با کانون يافتن در مسير تابش انوار محبوب تکامل يافته شکل مى گيرد، دلها يکى گشته وکلمات نهان خاطره انسان نيز کانون يافته، سرانجام در گفتار تجلى مى نمايد وسخنان را نيز يک رنگ مى کند. بسيار اتفاق افتاده که دو دست ودو يار همدم، همزمان به فکر مى افتند ويا همزمان يک سخن مى گويند که اصطلاحا گفته مى شود: دل من هم با دل تو يکى شد. اين يکى شدن دلها، خود حاکى از يگانگى محبوب ووحدت وجذبه قلبى است. اينکه با مريض شدن شيعه اى ائمه اطهار عليهم السلام هم احساس کسالت وناراحتى مى کنند، ريشه از همين جا مى گيرد. ويا اينکه بارها اتفاق افتاده که موقع اظهار ناراحتى براى همدمى، در همان روز وهمان ساعت، يار نيز مضطرب مى گردد، اينها همگى حکايت از يک رنگى دلها دارد.

مقام عشق بنازم که نيش بر رگ ليلى   زنند واز رگ مجنون خسته خون به در آيد

زيرا در فرهنگ عشق، دو جسم، گويا با يک روح اداره وتدبير مى گردد، که:

من کيم ليلى وليلى کيست، من   ما يکى روحيم اندر دو بدن

آرى، يگانگى محبوب، وحدت دل ووحدت درد ووحدت کلمه ووحدت تعقل ووحدت اخلاق ويک رنگى در رفتار پديد مى آورد. ظهور وتبلور کامل اين وحدت واتحاد ويک رنگى انسانها، در زمان ظهور موفور السرور امام عصر عليه السلام است که مغزها وقلبها تسليم يک محبوب مى گردد. امام صادق عليه السلام در ذيل آيه شريفه (وله اسلم من فى السموات والارض طوعا وکرها).(7)

فرمودند: اذ قام القائم لا يبقى ارض الا نودى فيها شهاده ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله صلى الله عليه وآله.(8)

مقصود، زمان قائم (آل محمد صلى الله عليه وآله) است که زمين نمى ماند مگر اينکه از آن نداى لا اله الا الله وان محمدا رسول الله صلى الله عليه وآله بلند مى شود. واژه اسلم حکايت از آن دارد که همه دلها در اختيار معشوق قرار مى گيرد واسلام آورده، تسليم مى شوند. هر صاحب دلى طوعا وکرها حتى ناآگاهانه – که در عين آگاهى دل است – تسليم مى گردد واين يگانگى ظاهرى نتيجه وحدت دل وقلب است. دل وخواسته او که يکى شد وکانون پذيرفت، همه رنگها اسير بيرنگى مى شود واختلاف که ناشى از رنگارنگيها وچند گونگيهاست، از ميان برداشته مى شود. البته، آن هنگام که دلها تنها براى محبوبى با زيبائى بى پايان طپيد وبه عشق او سوخت، کلمات ونگاهها وحرکات وتفکرات وگفتارها، همه وهمه يکى مى شود. موجودات هر اندازه جنبه وحدتشان قوى تر باشد، متحدتر مى شوند وجنبه کثرتشان ضعيف تر مى گردد وهر چه جانب کثرتشان نيرومند شود، جانب وحدتشان ضعيف تر مى گردد. وبه عبارت ديگر، هر چه کثراتشان اعتبارى تر باشد، وحدات حقيقى تر مى شود، وبه عکس، هر چه کثرات واقعى تر گردد، وحدتها اعتبارى تر مى شود. پس، اگر رنگها وکثرات قلبى را اعتبارى کنيم وهمه چيز را به خاطر محبوب واحد دوست بداريم، کثرتها اعتبارى ووحدتها واقعى خواهند بود. در نتيجه، براى توحيد دلها وايجاد توحيد در محبوب، بايستى رنگها را زدود وشاخ وبرگهاى اضافى را به دور افکند وجان ودل را از بند تعلقات رهانيد. در اينجا به روايتى زيبا استناد مى کنيم که امام باقر عليه السلام درباره ظهور فرزندش، امام عصر ارواحنا فداه مى فرمايند: عن ابى جعفر عليه السلام قال: اذا قام قائمنا وضع الله يده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم وکملت بها احلامهم.(9)

زمانى که قائم ما ظهور کند، خداوند دست او را بر سر بندگان مى گذارد، پس عقل وحلم مردم کامل مى شود. ودر نتيجه، نداى توحيد حق از جان وزبان انسانها بلند مى شود. بنابر روايت فوق، محبوب که ظهور کند، با دست قدرت خود بر سرها – که سمبل انديشه هاست – سايه مى افکند، با جاذبه محبوبيت خويش عقلها را جمع مى کند (وضع الله يده على رؤوس العباد) وخداوند دست او را – که دست قدرت خود خداست – بر سر بندگان (عباد) قرار مى دهد وبه اين وسيله عقلهاى مردم را متمرکز مى کند. تعبيرات روايت بسيار شگفت است. نمى فرمايد که عقلها تکامل مى يابد ويا مسائل علمى را خوب مى فهمد بلکه مى فرمايد: عقلها را جمع مى کند وکانون مى بخشد. زيرا در جمع کردن عقلها، نکته هاى ديگرى نيز نهفته است. در سايه اجتماع عقول، روش ومنش هم يکى مى شود، واين وحدت دلها از تاليف قلوب شيعيان نيز به دست مى آيد که توسط آن سرور انجام مى گيرد. وهمين کانون يافتن محبت در قلب است که در نماز حضور قلب نام مى گيرد که نمازگزار بايستى دل وقلبش متفرق نبوده، کاملا معطوف چهره يار باشد تا مصداق کامل آيه کريمه زير گردد.

(انى وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض حنيفا وما انا من المشرکين).(10)

همانا بر مى گردانم روى خود را استوار به سوى آن که آسمانها وزمين را آفريد. ومن از مشرکان نيستم. اما اگر دلها رنگهاى گوناگون داشته باشند، مثلا اگر يکى جاه پرست، ديگرى مال پرست، وآن يک شهوت پرست باشد، ديگر دلها وعقلها جمع نمى شوند، چرا که با يک ديگر متضادند وجمع اضداد محال است. اما دلهاى بى تعلق وبى رنگ اند که اجتماع مى يابند واز روزنه نورانى آنها، فضاى لا يتناهى ربوبيت وتوحيد را نظاره مى کنند. گر چه به اعتبار درجات معرفت قلوب، روزنه ها نيز کوچک وبزرگ مى باشند ودر نتيجه، تابش نور حقيقت از اين دريچه ها شدت وضعف مى يابد، اما بايستى دانست که همه يک حقيقت را مى نگرند وبه يک فضا اتصال دارند وهمه دلها تنها به وسيله او اتحاد مى يابند. پس، نتيجه آن که اتحاد دلها به ولايت خدا وائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين است – باذن الله – که حضرت امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايند: بنا يولف الله بين قلوبهم.(11)

به وسيله ما خداوند دلهاى آنها را به هم الفت مى دهد. وسرانجام نتيجه اين اتحاد ويک پارچگى، که عاشق نمى نگرد جز معشوق خويش را وسر بندگى نمى سايد جز بر آستان عظمت وجلال او، آن که قدم از قدم بر نمى دارد مگر: بسم الله وبالله وفى سبيل الله وعلى مله رسول الله. از سپيده تا سپيده ديگر، تمامى افعال، رنگ محبوب مى پذيرد ودر سايه اين وحدت خدائى، يکايک آحاد، دوست داشتنى ومتحد وهمگون مى گردند. هر شناگر سالکى، به همان مقدار که خود را غرقه اين درياى بيکران نمود وخود را به دست امواج آن سپرد، به همان اندازه با ديگر همرهان خويش همرنگ وهمگام مى شود: (محمد رسول الله والذين معه اشداء على الکفار رحماء بينهم).(12)

محمد (صلى الله عليه وآله) فرستاده خداست، وياران وهمراهانش بر کافران بسيار سخت وبا يک ديگر بسيار مشفق ومهربان اند. (اذله على المؤمنين اعزه على الکافرين)(13) نسبت به مؤمنان فرو تن ونسبت به کافران سرافراز ومقتدرند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.