بنده خدا

83. اعتراض به همنشينى گياه با گل و پاسخ گياه

83. اعتراض به همنشينى گياه با گل و پاسخ گياه چند دسته گل تازه را ديدم كه بر روى خرمنى از گياه ، بسته شده بود، گفتم : چرا گياه ناچيز همنشين گلها شده است ؟ گياه از سخن من رنجيد و گريه كرد و گفت خاموش باش و خرده مگير، كه انسان كريم و بزرگوار، حق همسايگى و همخوانگى …

ادامه نوشته »

82. سيرت زيبا بهتر از صورت زيبا

82. سيرت زيبا بهتر از صورت زيبا پادشاهى با ديده تحقيرآميز به پارسايان مى نگريست ، يكى از پارسايان از روى تيز فهمى ، دريافت كه پادشاه نسبت به پارسايان ، بى اعتنا است ، به او گفت : ((اى شاه ! ما در اين دنيا از نظر لشگر از تو كمتريم ولى از نظر عيش ‍ زندگى از تو …

ادامه نوشته »

81. زن زشت رو و همسر نابينا

81. زن زشت رو و همسر نابينا دانشمندى دخترى داشت كه بسيار بدقيافه بود، به سن ازدواج رسيده بود، با اينكه جهيزيه فراوان داشت ، كسى مايل نبود با او ازدواج كند. زشت باشد ديبقى (226) و ديبا(227) كه بود بر عروس نازيبا

ادامه نوشته »

80. كمترين نشانه برادران با صفا

80. كمترين نشانه برادران با صفا از دانشمند بزرگى پرسيدم : ((نشانه اخلاق برادران باصفا چيست ؟ )) در پاسخ گفت : ((كمترين نشانه برادران باصفا آن است كه : مراد خاطر ياران را بر مصالح خود مقدم دارد، كه فرزانگان گفته اند: برادرى كه تنها در بند خويش است و از تو غافل مى باشد، او را برادر نخوان …

ادامه نوشته »

79. پهلوان تن و ناتوان جان

79. پهلوان تن و ناتوان جان به پهلوان زورآزمايى در يك ماجرايى ناسزا گفت . پهلوان عصبانى و خشمگين شد، به طورى كه بر اثر خشم ، كف از دهانش بيرون آمده بود و با هيجان شديد بر سر ناسزاگو فرياد مى كشيد، صاحبدلى از آنجا عبور مى كرد، پرسيد: ((اين پهلوان چرا اين گونه عصبانى و خشم آلود شده …

ادامه نوشته »

78. سزاى گردنفرازى و نتيجه فروتنى

78. سزاى گردنفرازى و نتيجه فروتنى در شهر بغداد، بين پرچم و پرده (آويزان در درگاه كاخ شاه ، يا روپوش او هنگام خواب )دشمنى و كشمكش لفظى در گرفت ، پرچم به پرده گفت : من و تو هر دو غلام و چاكر شاه هستيم ، من لحظه اى از خدمت شاه نياسوده ام ، همواره در سفر و …

ادامه نوشته »

77. صبر و تحمل در برابر نااهلان

77. صبر و تحمل در برابر نااهلان گروهى از افراد بى پروا و بى بند و بار، به سراغ عارف وارسته اى آمدند و به او ناسزا گفتند و او را كتك زدند و رنجاندند، او نزد مرشد راه شناس خود رفت و از وضع نابسامان روزگار، گله كرد. مرشد راه شناس به او گفت : اى فرزند! لباس عارفان …

ادامه نوشته »

76. پند گرفتن از گفتار واعظان

76. پند گرفتن از گفتار واعظان دانشمندى به پدرش گفت : هيچ يك از گفتار به ظاهر آراسته اين واعظان در من اثر نمى كند، از اين رو كه گفتارشان با رفتارشان هماهنگ نيست . (واعظ بى عمل هستند) ترك دنيا به مردم آموزند خويشتن سيم و غله اندوزند(218) عالمى را كه گفت باشد و بس هر چه گويد نگيرد …

ادامه نوشته »

75. دستور براى رفع مزاحمت مردم

75. دستور براى رفع مزاحمت مردم يكى از مريدان نزد پير مرشد خود آمد و گفت : ((چه كنم كه از دست مردم در رنج مى باشم ؟! آنها زياد نزد من مى آيند و وقت عزيز مرا مى گيرند )) پير مرشد به او گفت : ((به اين دستور عمل كن تا از دور تو پراكنده گردند و آن …

ادامه نوشته »

74. گرسنه را نان تهى ، كوفته است

74. گرسنه را نان تهى ، كوفته است مسافر فقيرى خسته و گرسنه به سرايى رسيد، ديد مجلس باشكوهى است ، گروهى به گرد هم آمده اند و ميزبان بزرگوار از ميهانان پذيرايى مى كند و مهمانان هر كدام با لطيفه و طنز گويى مجلس را شاد و بانشاط نموده اند.

ادامه نوشته »