بنده خدا

73. پارسا يعنى وارسته از دلبستگى به دنيا

73. پارسا يعنى وارسته از دلبستگى به دنيا پادشاهى دچار حادثه خطيرى شد. نذر كرد كه اگر در آن حادثه پيروز و موفق گردد. مبلغى پول به پارسايان بدهد. او به مراد رسيد و كام دلش بر آمد. وقت آن رسيد كه به نذرش وفا كند، كيسه پولى را به يكى از غلامان داد تا آن را در تامين مخارج …

ادامه نوشته »

باب سوم : در فضيلت قناعت

باب سوم : در فضيلت قناعت 85. نعمت بزرگ قناعت سائلى از اهالى مغرب (قسمتهاى آفرقاى شمالى ) در شهر حلب (واقع در سوريه ) بازرگانان عرب آمد و گفت : ((اگر شما انصاف مى داشتيد، و ما قناعت ، رسم سؤ ال و گدايى از جهان برداشته مى شد.)) اى قناعت ! توانگرم گردان كه وراى تو هيچ نعمت …

ادامه نوشته »

71. غم نان و عيال ، عامل بازدارى از سير در عالم معنى

71. غم نان و عيال ، عامل بازدارى از سير در عالم معنى يكى از شاهان ، از عابدى عيالمند پرسيد: ((ساعات شبانه روز خود را چگونه مى گذرانى ؟ )) عابد جواب داد: ((همه شب را با مناجات و سحر را با دعاى روا شدن حاجتها مى گذرانم و همه روز در فكر مخارج زندگى و تاءمين معاش اهل …

ادامه نوشته »

70. گله از همسر ناسازگار

70. گله از همسر ناسازگار با كاروان ياران به سوى دمشق رهسپار شديم . به خاطر موضوعى از آنها ملول و دلتنگ شدم . تنها سر به بيابان بيت المقدس نهادم و با حيوانات بيابان ماءنوس شدم . سرانجام در آنجا به دست فرنگيان (203)

ادامه نوشته »

69. ديدار به اندازه موجب محبت بيشتر است

69. ديدار به اندازه موجب محبت بيشتر است ابوهريره (يكى از اصحاب پيامبر اسلام ) هر روز به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: يا ابا هريرة زرنى غبا، تزدد حبا: اى ابو هريره ! يك روز در ميان به ديدار من بيا، تا بر دستى تو …

ادامه نوشته »

68. آرامش در سايه قناعت

68. آرامش در سايه قناعت عمر يكى از شاهان ، به پايان رسيد. چون جانشين نداشت چنين وصيت كرد: ((صبح ، نخستين شخصى كه از دروازه شهر وارد گرديد، تاج پادشاهى را بر سرش بگذاريد و كشور را در اختيارش قرار دهيد.))

ادامه نوشته »

67. اعتراض به عابد بى خبر از عشق

67. اعتراض به عابد بى خبر از عشق در يكى از سفرهاى مكه ، گروهى از جوانان باصفا و پاكدل ، همدم و همراه من بودند و زمزمه عارفانه مى نمودند و شعرى مناسب اهل تحقيق مى خواندند و با حضور قلبى خاص به عبادت مى پرداختند.

ادامه نوشته »

66. نعره شوريده دل

66. نعره شوريده دل   يك شب از آغاز تا انجام ، همراه كاروانى حركت مى كردم . سحرگاه كنار جنگلى رسيديم و در آنجا خوابيديم . در اين سفر، شوريده دلى (193) همراه ما بود، نعره از دل بركشيد و سر به بيابان زد، و يك نفس به راز و نياز پرداخت . هنگامى كه روز شد، به او …

ادامه نوشته »

65. با نيكى كردنت عيبجو را شرمنده ساز

65. با نيكى كردنت عيبجو را شرمنده ساز پيش يكى از خردمندان بزرگ گله كردم كه فلان كس گواهى داده كه من فاسق هستم . او در پاسخ گفت : تو با نيكى كردن به او، او را شرمنده ساز. تو نيكو روش باش تا بدسگال به نقص تو گفتن نيابد مجال چو آهنگ بربط بود مستقيم كى از دست …

ادامه نوشته »

64. گله از عيبجويى مردم

64. گله از عيبجويى مردم لطف و كرم الهى باعث شد كه گم گشته و گمراه شده اى در پرتو چراغ توفيق به راه راست هدايت شد و به مجلس حق پرستان راه يافت و به بركت وجود پارسايان پاك نهاد و باصفا، صفات زشت اخلاقى او به ارزشهاى عالى اخلاقى تبديل گرديد و دست از هوا و هوس كوتاه …

ادامه نوشته »