62. ادب را از بى ادبان آموختم از لقمان حكيم پرسيدند: ادب را از چه كسى آموختى ؟ در پاسخ گفت : از بى ادبان . هرچه از ايشان در نظرم ناپسند آمد از انجام آن پرهيز كردم . نگويند از سر بازيچه حرفى كزان پندى نگيرد صاحب هوش و گر صد باب حكمت پيش نادان بخوانند آيدش بازيچه در …
ادامه نوشته »بنده خدا
61. كرامت آوازه خوان ناخوش آواز و نازيبا
61. كرامت آوازه خوان ناخوش آواز و نازيبا (سعدى مدتى در مدرسه مستنصريه بغداد در نزد شيخ اجل ، ابوالفرج بن جوزى (وفات يافته در سال 636 ه . ق ) درس خوانده بود و از موعظه هاى او بهره مند شده بود. در اين رابطه سعدى مى گويد:)
ادامه نوشته »60. پند لقمان حكيم
60. پند لقمان حكيم كاروانى تجارتى از سرزمين يونان عبور مى كرد و همراهشان كالاهاى گرانبها و بسيارى بود. رهزنان غارتگر به آنها حمله كردند و همه اموال كاروانيان را غارت نمودند. بازرگان به گريه و زارى افتادند و خدا و پيامبرش را واسطه قرار دادند تا رهزنان به آنها رحم كنند، ولى رهزنان به گريه و زارى آنها …
ادامه نوشته »59. عابد رياكار و مرگ نكبتبار او
59. عابد رياكار و مرگ نكبتبار او پادشاهى عابدى را طلبيد. عابد (كه رياكار بود) با خود فكر كرد كه دوايى بخورد تا بدنش ضعيف و رنجور گردد تا نزد شاه قرب بيشترى بيابد. دارويى خورد. اتفاقا دارو زهر آگين بود و موجب شد كه عابد مرد. آنكه چون پسته ديدمش همه مغز پوست بر پوست بود همچو پياز(181) پارسايان …
ادامه نوشته »58. مرگ توانگر شاداب ، و زندگى فقير نادار
58. مرگ توانگر شاداب ، و زندگى فقير نادار كاروانى از كوفه به قصد مكه براى انجام مراسم حج ، حركت كردند. يك نفر پياده سر برهنه ، همراه ما از كوفه بيرون آمد. او پول و ثروتى نداشت . آسوده خاطر همچنان راه مى پيمود و مى گفت : نه بر اشترى سوارم ، نه چو خر به زير …
ادامه نوشته »57. علت بهشتى شدن شاه و دوزخى شدن پارسا
57. علت بهشتى شدن شاه و دوزخى شدن پارسا يكى از فرزانگان شايسته در عالم خواب پادشاهى را ديد كه در بهشت است و پارسايى را ديد كه در دوزخ است ، پرسيد: علت بهشتى شدن شاه ، و دوزخى شدن پارسا چيست ، با اينكه مردم بر خلاف اين اعتقاد داشتند؟! ندايى (غيبى )به گوش او رسيد كه : …
ادامه نوشته »56. پارساى خداشناس و باعزت
56. پارساى خداشناس و باعزت پادشاهى يكى از پارسايان را ديد و پرسيد: ((آيا هيچ از ما ياد مى كنى ؟ )) پارسا پاسخ داد: ((آرى آن هنگام كه خدا را فراموش مى كنم .)) هر سو دود آن كس ز بر خويش براند و آنرا كه بخواند به در كس نداواند(176)
ادامه نوشته »55. پرهيز از اظهار نياز در نزد دشمن
55. پرهيز از اظهار نياز در نزد دشمن يكى از تهيدستان پاك نهاد بر اثر اضطرار و ناچارى ، گليمى را از خانه يكى از پاك مردان دزديد. قاضى دستور داد تا دست دزد را به خاطر دزدى قطع كنند. صاحب گليم نزد قاضى آمد و گفت : ((من دزد را بخشيدم ، بنابراين حد دزدى را بر او جارى …
ادامه نوشته »54. شكر به خاطر گناه نكردن ، نه به خاطر مصيبت
54. شكر به خاطر گناه نكردن ، نه به خاطر مصيبت مرد پارسايى را در كنار دريا ديدم ، گويى پلنگ به او حمله كرده بود، زخمى جانكاه در بدنش بود و هرچه مداوا مى نمود بهبود نمى يافت . مدتها به اين درد مبتلا بود و بر اثر آن رنجور شده بود. در عين حال شب و روز شكر …
ادامه نوشته »53. تلاش براى رسيدن به كعبه مقصود
53. تلاش براى رسيدن به كعبه مقصود شبى در بيابان مكه آن چنان بى خواب شدم كه ديگر نمى توانستم را بروم ، سر بر زمين نهادم تا بخوابم ، به ساربان گفتم دست از من بردار. پاى مسكين پياده چند رود؟ كز تحمل (171) ستوده شد بختى (172) تا شود جسم فربهى لاغر لاغرى مرده باشد از سختى
ادامه نوشته »