105. با هزار پا نتوانست از چنگ اجل بگريزد شخصى دست و پايش قطع شده بود، هزار پايى را ديد و آن را كشت ، صاحبدلى از آنجا عبور مى كرد، آن منظره را ديد و گفت : ((شگفتا! آن جانور با هزارپايى كه داشت ، چون اجلش فرا رسيده بود نتوانست از چنگ بى دست و پايى بگريزد.)) چون …
Read More »بنده خدا
104. قسمت و اجل
104. قسمت و اجل صيادى ناتوان ، تور صيد ماهى را به آب افكند، تا ماهى بگيرد. ماهى نيرومند و بزرگى به داخل تور افتاد، نيروى ماهى بر نيروى صياد بيشتر بود، بطورى كه آن ماهى ، تور را از دست صياد كشيد و ربود و رفت ، همچون بچه اى كه هر روز به كنار رود مى رفت و …
Read More »103. بخل نگون بخت
103. بخل نگون بخت ثروتمندى پولدوست بقدرى بخيل و دست تنگ بود كه مانند حاتم طائى كه به كرم معروف است ، او به بخل معروف بود، ظاهرى آراسته به مال دنيا داشت ولى در باطن گدا صفت بود، تا آنجا كه نان را به بهاى جان ، عوض نمى كرد، و به گربه ابوهريره (گربه معروف ابوهريره يكى …
Read More »102. يا قناعت يا خاك گور
102. يا قناعت يا خاك گور شنيدم بازرگانى صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل غلام خدمتكار (كه شهر به شهر براب تجارت حركت مى كرد)يك شب در جزيره كيش (واقع در خليج فارس )مرا به حجره خود دعوت كرد، به حجره اش رفتم ، از آغاز شب تا صبح ، آرامش نداشت ، مكرر پريشان گويى مى كرد …
Read More »101. شاه در كلبه دهقان
101. شاه در كلبه دهقان يكى از شاهان با چند نفر از وزيران و ياران ويژه اش در فصل زمستان به بيابان براى شكار رفتند. از آبادى بسيار دور شدند تا اينكه شب فرا رسيد و هوا تاريك شد، آنها در بيابان ، خانه كوچك كشاورزى را ديدند، شاه به همراهان گفت : ((شب به خانه آن كشاورز برويم ، …
Read More »دانلود كتاب : عاقبت بخيران عالم جلد اول
بسم الله الرحمن الرحيم دانلود كتاب : عاقبت بخيران عالم جلد اول مؤ لف : على محمد عبداللهى بصورت فايل html مقدّمه توبه نصوح جريان اسلام آوردن فخرالاسلام توبه بشر حافى توبه شعوانه اگر تو مرا نمى شناسى من تو را مى شناسم ناراحتى مادر موجب بسته شدن زبان پسر شد گناه نكردن از توبه كردن آسانتر است فضيل بن …
Read More »100. نگاه به زيردست و شكرانه خدا
100. نگاه به زيردست و شكرانه خدا هرگز از سختى و رنجهاى زمان نناليده بودم ، و در برابر گردش دوران ، چهره در هم نكشيده بودم ، جز آن هنگام كه كفشهايم پاره شد، و توان مالى نداشتم كه براى خود كفشى تهيه كنم . با همين وضع با كمال دلتنگى به مسجد جامع كوفه رفتم ، ديدم كه …
Read More »98. بيچارگى مسافر بى توشه
98. بيچارگى مسافر بى توشه در بيابان وسيع و پهناورى ، مسافرى راه را گم كرد، نيرو و توشه راه از غذا و آبش تمام شد، چند درهم پول در هميانش بود و آن هميان را به كمر بسته بود، بسيار تلاش كرد تا راه پيدا كند، ولى به جايى نبرد و سرانجام با دشوارى به هلاكت رسيد. در اين …
Read More »98. تشنه را در دهان ، چه در چه صدف
98. تشنه را در دهان ، چه در چه صدف عربى بيابانگرد را در بصره در نزد طافروشان ديدم مى گفت : روزى رد بيابانى راه را گم كردم ، و توشه و غذاى راه تمام شد و خود را در خطر هلاكت مى ديدم ، ناگاه در مسير راه كيسه اى پر از مرواريد يافتم ، اول تصور كردم …
Read More »97. مور همان به كه نباشد پرش
97. مور همان به كه نباشد پرش حضرت موسى عليه السلام را ديد كه از شدت تهيدستى ، برهنه روى ريگ بيابان خوابيده است ، چون نزديك آمد، او عرض كرد: ((اى موسى ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكى به من بدهد كه از بى تابى ، جانم به لب رسيده است . )) موسى عليه السلام براى …
Read More »